پاییز، بهانه‌ای عاشقانه

Ordesa - Automn

وقتی که با وزش هر نسیمی حال و احوالت دگرگون می‌شود چه طور می توانی از آمدن فصلی به این زیبایی بگذری؟
پاییز زیباترین رنگ‌ها را با خود به همراه دارد. به نظر من انقلاب فصلی است. از طرفی این حس زیبایی را، آغاز مدرسه‌ها - خرید کیف و کتاب و بوی کاغذ (که جنون‌آور است) تشدید می‌کند.
 احساس می‌کنم پاییز اوج یک سمفونی است و من همیشه در این فصل کم‌تر عاقل بوده‌ام! دوست دارم این روزها فریاد بزنم، آواز بخوانم، عاشق بشوم و از هر چه بند و قانون است بگریزم.دوست دارم به دامن طبیعت بروم و هم‌زمان با او رنگ به رنگ شوم، شورش کنم، ببارم و فریاد شوم.
این روزها کم‌تر زمینی هستم و در اوج آسمان پرواز می‌کنم. خواستم این حس را با شما سهیم شوم. فرصت دوست داشتن و تجربه‌های ناب را یادآور شوم که تا به خود آیی از دست بخواهد شد...
 و اما مدتی است که این وبلاگ کج‌دار و مریض به پیش می‌رود. در فرصتی مناسب علتش را برایتان خواهم نوشت. اما این جمله مقدمه‌ای است برای چند یادداشت و تبریک کوچک در وبلاگستان. از آن‌جایی که شناسه‌های لینک‌دانی را  فراموش کرده‌ام همین‌جا می‌نویسم.
اول از همه به خوابگرد عزیز و یاران بی‌شمارش تبریک و خسته نباشید می‌گویم به خاطر تولد هفتان. که در حال حاضر جای خودش را کاملا باز کرده و نبودش را نمی‌توان تصور کرد.
تولد وبلاگ‌ نهفت هم مبارک که هوس سه‌تار به دست گرفتن را تازه کرد.
تولد وبلاگ‌ فلش هم مبارک.
این روزها شاهد سر برآوردن جوانه‌های (وبلاگ‌های) ادبی-هنری بسیاری هستیم. زیاد شدن وبلاگ‌های این‌چنینی رقابت را فشرده می‌کند و نویسنده را جدی‌تر. این رو‌یداد شوقی چندان بر دلم می‌نشاند. امیدوارم حضورشان همیشگی باشد و از گزند فیلترینگ و ... در امان!
اخبارهای بد هم بوده‌اند و چیزهایی که بردلم سنگینی می‌کند اما به قول مولانا سخن رنج مگو ...
پس برای اولین بار می‌خواهم رنج‌هایم را برای خودم نگاه‌دارم و شادی‌هایم را با شما تقسیم کنم. دیگر کلامی نمی‌ماند جز این‌که، شادیت مبارک باد!