از طرف دوست زمینی


سلام،
من دوست زمینی هستم.  الان با رمینی عزیز دل ام تلفنی صحیت کردم. او همان شب عازم بم شد و تا امروز مشغول کمک رسانی در یک تیم امداد در بم و روستاهای اطراف بوده است.
... می گوید که الان خیلی وضع بهتر شده است و مسئولین دارند دیگر کم کم مسلط به اوضاع می شوند.
عشق من همجنین از مردم فرصت طلبی گفت که از جاهای دیگر به آنحا آمده اند و چادر زده اند تا از کمک های مردم سوئ استفاده کتتد و ....
... و امروز یک جوان ۲۷ ساله رنده از زیر آوار بیرون آورده شد و ....

امبدوارم خودش هر چه زودتر برگردد و برایمان تعریف کند. 

اینحا سگ صاحب اش را نمی شناسد


این روزها گویی تمامی ناهنجاری و پوسیدگی سیستم عیان گشته شده است.
ناتوانی در عمل کردن ها که همیشه عیان بود در این روزها دامنه دهشتناک خود را با شدتی   فاجعه بار  نشان داده است.

از صبح تا الان به همراه یک تیم ۴۰۰ نفره در فرودگاه منتطریم. در کنار ما داوطلب هایی ار استان گلستان هم هستند و یک گروه فرانسوی و یک گروه ۴۰ نفره از خبرنگاران و ....
سگ صاحب اش را نمی شناسد. بسیاری حاضرند که بهای بلیت را خودشان بپردازند ولی کو گوش شنوا....
مقدار زیادی شیر که از کمک های مردمی بوده اینجا ماند تا خراب شد و بیرون ریختند ...

این ناتوانی ها عمق پوسیدگی را آشکار تر کرده است.
این بوی تعفن و گندیدگی که شهر بم را فرا گرفته نشانه ای سمبلیک است!
در تمام مدت پژواک سئوالی در سرم می پیچد:   « آیا تا کی روزگار ما ایتگونه باید باشد؟ »
و بی اختبار با تمام وجودم جواب را می جویم.


پ. ن.
 لینک به اسامی مجروحان زلزله بم در بیمارستانها  

از صبح در شوک به سر می برم . بغضی گلویم را می فشارد ، نه اشک همکاری می کند نه گلویم. سنگین ام. دردمند.  همه اش هم فقط به خاطر زلزله نیست خیلی چیز های دیگر ... حکایت کلوخ شبلی را دوباره تجربه می کنیم هزاران نفر زیر آوار دفن شده اند و هنوز هستند کسانی که فریاد انقلاب انقلاب می زنند .. آب حسابی گل آلود است و صف ماهیگیران ...!
دوستان اندیشمند و فرهیخته و روشنفکر ! ما الان به دستان شما نیازمندیم نه به گلوی شما !
از صبح با هلال احمر در تهران در ارتباطم و می خواهم بروم منطقه اما هنوز نشده.. هنوز هم ...! ای خدا دارم دیونه میشم
تمام صحنه های رودبار یادم می آید در بیمارستان... چقدر تیم دلسوزانه و با امکانات کم داشت کمک می کرد و چقدر درد زیاد بود و درمانگر کم..
می دونم نمی تونم انفرادی عمل کنم چون اون جا در حصار است و هر کسی نمی تونه برود و جاده هم بسته فقط باید منتظر بمونم تا خبرم کنند
شاید فردا امکانش فراهم شد
شاید فردا

تا سحر به دنبالش
               می روم
کهکشان ها
ستاره ها
خوابزده 
نظاره گر خوابگردی آواره اند
خورشید را بنگر
گوی را بر میدان رقیب سپرد
یلدا رنگ باخت..
شب تا کی ورق خواهد خورد؟