امشب از کانال یک تلویزیون فیلم جان کیو پخش شد. در همان بخشهای آغازین متوجه شباهتهای خیلی زیاد این فیلم با آژانس شیشهای شدم. ابتدا فکر کردم که طبق روال همیشه فیلمسازان وطنی اقتباس بدون ارجاع کردهاند اما وقتی به سال تولید این دو فیلم مراجعه کردم کاملا داستان برعکس بود. فیلم جان کیو اقتباسی است و چنان که از عناصر آن مشهود است از فیلم حاتمی کیا گرتهبرداری کردهاست و البته بدون ارجاع!
دوستانی که فیلم را دیدهاند بیشک متوجه عناصر مشترک شدهاند. در هر دو فیلم برای نجات یک مریض گروگانگیری میشود. در هر دو فیلم پلیس خوب و پلیس بد حضور دارند. اغلب داستان در فضای بسته رخ میدهد. و البته تفاوتهایی هم وجود دارد و آن پایان این دو فیلم است در نسخهی امریکایی پسر جان در نهایت نجات یافتهاست ولی در آژانس شیشهای عباس در هواپیما میمیرد که به نظر من بدترین سکانس ممکن در این فیلم زیباست. یادم میآید هنگام پخش این صحنه به شدت ناراحت بودم جدا از این که این صحنه مانند صحنهی پایانی فیلم در امتداد شب است، کاملا نقش باسمهای دارد و ظرافت کار را از بین بردهاست. و آن را در ورطهی شعار دهی صرف میاندازد وضعیت محتوم قهرمانان خالص دوران جنگ... اما هنوز هم بر این باورم که یکی از درخشانترین فیلمهای تاریخ سینماست. کاش حاتمی کیا به فیلمسازی خودش ادامه دهد تا سریال سازی که در آن موفق نیست.
مدتی نبودیم و حضورمان در وبلاگستان چنان نبود که نبودنش محسوس باشد. اما برای دوستان عزیزی که لطف داشتهاند میگویم که شخصا درگیر نوشتن پایاننامه و دفاع از آنبودهام...
شاید جشنوارهی فیلم بهانهای باشد برای پرکردن احساسی که پس از مدتها نبودن گردش انگشتان را بر کیبرد سنگین میکند:
- زمان میایستد/ علیرضا امینی
این فیلم با خود عنوان تجربی را همراه دارد که شاید با تعبیر تجربه کردن فیلمساز معنای دقیقتری بگیرد. ساختار کلی فیلم دایرهای است و فیلم در جادهای آغاز میشود که تنها بازیگر آن- هانیه توسلی- با کولهای بر پشت و با شمردن اعداد روایت را آغاز میکند. تیتراژ فیلم جذابیت خود را دارد و توقع مخاطب را برای دیدن فیلمی زیبا حفظ میکند اما متاسفانه این احساس رضایت با پیشرفت فیلم کاهش مییابد و در نهایت با دلسردی و یاس همراه میشود. داستان روایت دختر عاشقی است که سه ماهه از عشق خود باردار است و راهپیمایی طولانی را برای گذر کردن از مرز به جان میخرد. در این راه با خود و خدا قراردادی میبندد که اگر خدا گناهش را بخشید خورشید را به او نشان دهد. تکرار مونولوگهایی طولانی و شمارش اعداد تا ده از موتیفهای تکرارشوندهای است که ساختاری هر چند تکراری را میسازد و فیلم آنقدر در حکایت خود درجا میزند که از حوصلهی مخاطب خارج میشود. در نهایت نه تنها با فیلمی تجربی روبه رو نیستیم بلکه فیلم در ساختار کلاسیک دایرهای نیز موفقیت چندانی کسب نمیکند.
- گفتوگو با سایه / خسروسینایی
فیلم روایت سه محقق است که دربارهی زندگی هدایت تحقیق میکنند و فیلمساز در این راستا از طریق مستندات به جای مانده از هدایت نقبی به زندگی او میزند. فیلم دارای ساختار قابل قبول و انسجام موضوعی است. یکی از ویژگیهای خوب سینایی تحقیق کاملی است که قبل از ساخت هر فیلم مستندی انجام میدهد و این از ویژگیهای خوب و متاسفانه بسیار نادر در سینمای ایران است. چرخش راویت از محققان به خود هدایت سبب تنوع در بیان داستان شدهاست. گرچه سینایی تمام تلاش خود را برای بیانی گیرا به کار بردهاست اما در میانهی فیلم دچار یکنواختی گشته و ریتم آن کمی کشدار میشود. به طور کلی فیلم نگاهی تازه به هدایت دارد و سعی در کاوش میان رمزهای بوفکور -بهویژه اعداد آن- دارد.
- رژه پنگوئنها / لوک جاکت
فیلمی مستند که به زندگی پنگوئنها در قطب جنوب میپردازد. پرداختی هوشمندانه سبب جذابیت قابل قبولی در فیلم شدهاست. بازیگران فیلم فوجی از پنگوئنها هستند که برای زندگی خود سخت در تلاشاند. نگاه فیلمساز به پنگوئنها نگاهی انسانگرایانه است و مخاطب میپذیرد که پنگوئنها شخصیتهای اصلی فیلمهستند و با آنها در لحظههای شیرین و تلخ زندگی شریک میشود. تمام عناصر فیلمسازی در خدمت موضوع است و سبب میشود که فیلم دارای وحدت و انسجامی زیباگرایانه باشد. موسیقی بهمورد و کارساز، فیلمبرداری، صدا و ... همه دست در دست هم میدهند و انسان را برای ساعتی از دغدغههای روزمره بیرون میکشانند. به طور کلی اگر علاقهمند به طبیعت و حیوانات هستید و از دیدن فیلم مستند هم لذت میبرید دیدن این فیلم را به شما توصیه میکنم.