برای پدرم که نبودش هنوز بغضی است بر گلو 

 

در نبودت

شکوفه‌ها گس‌ترند انگار

و سنجد درختان بر آستان آسمان آبی

نقشت را رنگ می‌زنند

بهار به یادت سبز است

و من بودنت را در دیوان حافظ می‌جویم

سر‌ رشته* را نگاه‌داشته‌ام

در انتظار نوازش دستانت

بر قاب پنجره نشسته‌ام

لبخندت را می‌خواهم و

پناهت را ...

 

* گرت هواست که معشوق نگسلد پیوند/ نگاه‌دار سر رشته تا نگه‌دارد

حافظ

 

 

ز گهواره تا گور

آموزش و پرورش نقش بسیار پررنگی در شکل‌گیری جامعه دارد. یکی از اساسی‌ترین آموزش‌های لازم در دوران مدرسه که هیچ‌گاه مورد لطف نبوده‌است پرورش ذهن پویا و آفرینش‌گر است. اگر امروز ما نمی‌توانیم در برابر چالش‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی جای‌گاهی درست در نظر بگیریم به دوران آموزشی ما -به‌ویژه به دوران کودکی ما برمی‌گردد. سیستم آموزشی به سمت حافظه‌ی برتر برنامه‌ریزی شده و می‌شود. دانش‌آموز ممتاز آن شخصی است که بتواند مانند کتاب داده‌ها را بر روی برگه‌ی امتحانی بریزد. هیچ درس یا برنامه‌ا‌ی برای پرورش قدرت تجزیه و تحلیل شخصی طراحی نشده‌است. حتا برای گزینش دانش‌جو در درجه‌های کارشناسی و کارشناسی ارشد آزمونی چهار گزینه‌ای برگزار می‌شود. یعنی تنها و تنها حفظ کردن نکات ریز و گزینه‌ای برای رد کردن سد کنکور مفید و کارساز خواهد بود. هنگامی که می‌خواهیم برای خود راهی را انتخاب کنیم نبود ذهن تحلیل‌گر ما را دچار دردسرهای بزرگی می‌کند. به‌روشنی هیچ کس نمی‌خواهد در راه زندگی‌اش و یا جهت‌گیری‌هایی که نسبت به گزینه‌های مورد نظر خود مانند بستر فرهنگی و ... دارد، دچار اشتباه شود. اما کدام‌یک از ما بدون این که به یقه‌ی نظریه‌پردازان برون مرزی بچسبد می‌تواند برای خود راه و روشی روشن برگزیند؟ خواندن و پژوهش در نظریه‌های غربی بسیار نکوست اما ما خود چرا اندیشمند نداریم؟


از دیرباز پژوهش‌های ممتاز در تاریخ و ادبیات فارسی از آنِ نویسندگان غربی است. مانند تاریخ ادبیات ادوارد براون، تصحیح و گردآوری مثنوی معنوی نیکلسن، شاه‌نامه‌ی ژول مول و ... امروز اگر نزد یکی از استادان دانشگاهی -در هر رشته‌ای- برویم و از او بپرسیم نظر شخصی شما در مورد تخصص خودتان چیست چه پاسخی می‌شنویم؟ چند درصد از آنان دارای دیدگاه ویژه‌ای هستند؟ نخستین دلیل تمام کاستی‌هایی که یاد شد همان نبود ذهن تحلیل‌گر است. همیشه منتظر هستیم تا اخبار و روی‌داد‌ها را از غربی‌ها بشنویم و تحلیل آن‌ها را چون وحی منزل تکرار کنیم. در مورد تصمیم‌های شخصی هم با همین مشکل رو‌به‌رو هستیم. و بیش‌تر به جای اندیشیدن به مشکل راه گریزی را جستجو می‌کنیم و در انتظار کمک‌های غیبی هستیم. برای برطرف کردن این کاستی آموزشی شاید با کمی درنگ و تلاش در خانه بتوانیم کودکانی آفرینش‌گر پرورش دهیم. بی‌تردید راه‌کاری دشوار اما روشن برای فرداست. فردایی که جوانان ما بر اساس عقل و کندوکاو در پیرامون خود راهی درست و مناسب زمان خویش برمی‌گزینند. فردایی که هر چند زود نخواهد بود اما ناممکن هم نیست.


پ.ن در پایان به نظرم رسید پرورش ذهنی آفرینش‌گر به دوران پیش از دبستان نیز برمی‌گردد و نمی‌توان تمامی این کمبود را بر گردن سیستم آموزش گذاشت.


به نظر شما چه باید کرد؟

یک سپاس و یک شرح کوتاه!

قبل از هر چیز از نیمه‌ی عزیزم تشکر می‌کنم که تغییر چیدمان خانه را سبب شدند. همین هفته‌ی پیش بود که ازش خواستم زمینی را سبز بکند. فکر نمی‌کردم به این زودی‌ها وقت کند. بس که طفلک سرش به کار و نون درآوردن گرم است. بنابراین عزیزم در حضور همگان ازت تشکر می‌کنم و امیدوارم که همیشه حضورت برام سبز باشه.

و اما نکته‌ی دیگر این است که از برکت حضور گسترده‌ی فیلترینگ در ایران احتمالا تمام بلاگ رولینگ‌ها دیده نمی‌شود. یا حداقل از این چند تا کارتی که می‌شناسم امتحان کردم و دیده نشده. خود آدرس بلاگ رولینگ هم فیلتر است. راستش فکر می‌کردم دوستان چه‌طور یک‌باره به حذف لینک‌های همسایه‌ها تصمیم گرفته‌اند. دو روز پیش بود که با یکی از دوستانم در خارج از کشور صحبت می‌کردم و پرسید چرا تو لینک‌هایت را دو بار گذاشته‌ای. من هم حیرت کردم و گفتم جان خودم من اسمی کنار صفحه‌ نمی‌بینم و راستش را هم بخواهی پدرم در آمده تا از این حافظه‌ی رو به سستی لیست کسانی را که دوستشان داشته‌ام بیرون بکشم. خلاصه این که ای آن‌هایی که لیست دوستان را دو بار می‌بینید، شاد باشید! و برایمان دعا کنید تا ما هم از شر فیلترینگ خلاص شده به جرگه‌ی آزادان بپیوندیم. آن‌هایی هم که چون بنده فقط یک لیست می‌بینند باید بدانند که این لیست بدون بلاگ رولینگ مرتب شده‌است و طبیعی است که در اسم آن‌هایی که به روز می‌کنند، تغییری دیده نمی‌شود. من هم شانسی به دوستانم سر می‌زنم. امان از دست این فیلترینگ نابه‌کار!  

دیشب می‌خواستم به مناسبت سیزده‌به‌در  یادداشتی بگذارم که میسر نشد. اشکالی ندارد ماهی را امروز از آب بگیرید. این هم دروغ آن‌چنانی دیروز!

دیگه نزنید بچه دلش تنگ بود خوب! رفتم آقا جان فقط افسوس نخورید که ممکنه تا چند روزی نتونم بیام...

به امید دیدار

شوهر آهوخانم

یه آهو بود که خیلی خوشگل بود.
روزی یک پری به سراغش اومد و بهش گفت: آهــو جون!... دوست داری شوهرت چه جور موجودی باشه؟!
آهو گفت: یه مرد خونسرد و خشن و زحمتکش.
پری آرزوی اون رو برآورده کرد و آهو با یک الاغ ازدواج کرد.

شش ماه بعد آهو و الاغ برای طلاق و جدایی، سراغ حاکم جنگل رفتند.

حاکم پرسید: علت طلاق؟
آهو گفت: توافق اخلاقی نداریم، این خیلی خره.

حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: شوخی سرش نمیشه، تا براش عشوه میام جفتک می اندازه.

حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: آبروم پیش همه رفته، همه میگن شوهرم حماله.

حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: مشکل مسکن دارم، خونه ام عین طویله است.

حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: اعصابم را خـرد کرده، هر چی ازش می پرسم مثل خر بهم نگاه می کنه.

حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: تا بهش یه چیز می گم صداش رو بلند می کنه و عرعر می کنه.

حاکم پرسید:دیگه چی؟
آهو گفت: از من خوشش نمی آد، همه اش میگه لاغر مردنی، تو مثل مانکن ها می مونی.

حاکم رو به الاغ کرد و گفت: آیا همسرت راست میگه؟
الاغ گفت: آره.

حاکم گفت: چرا این کارها رو می کنی ؟
الاغ گفت: واسه اینکه من خرم.

حاکم فکری کرد و گفت: خب خره دیگه ... چی کارش میشه کرد.

نتیجه گیری اخلاقی: در انتخاب همسر دقت کنید.
نتیجه گیری عاشقانه: بچه ها ... مواظب باشید وقتی عاشق موجودی می شوید "عشق" چشم هایتان را کور نکند.


قربون همه شما
صفــــورا هنرمند
Safourahonar@Yahoo.com