یک هفته است مشغول تدوین فیلمی هستیم که در یکی از محرومترین مناطق ایران گرفتهایم. یکی از بهترین صحنههای فیلم در خانه پیرزنی تنها گرفته شده. فیلم برداری عااالی، نور عااالی. پیرزن مفلوک تک و تنها در یک اتاق لخت و عور زندگی میکند. از مال دنیا یک رختخواب دارد و یک چراغ نفتی و چند قابلمه و بشقاب. طفلک مریض است و معلول، بچه که بوده توی تنور افتاده و دستهایش معیوب شدهاند و الان هم خودش به علت کهولت سن زمین گیر شده و قادر به حرکت نیست. شوهرش بیست و پنجسال پیش در تصادف رانندگی فوت کرده و فرزندی هم نداشتند. او اکنون نه درآمدی دارد و نه کسی که دلش به حالش بسوزد و کارهایش را انجام بدهد و ارگانهای دولتی هم قربونشون برم...
حالا همه اینها را من خیلی مختصر گفتم تا شما بدانید که بهترین سوژه ممکن برای نشان دادن فقر و محرومیت اینجا جلوی دوربین ما نشسته.
کارگردان بیچاره خودش را میکشد تا او کمی از زندگی و نیازهایش بگوید، اما بیفایده است. پیرزن مدعی است که یک کیسهی پر از پول داشته و همسایهاش آن را دزدیدهاست.
یکی از محلیها که همراهمان است چند بار خیرخواهانه بهش گوشزد میکند: حالا اینها که در اون مورد نمیتوانند کمکات بکنند، تو لااقل از مشکلات و گرفتاریهایت بگو!
اما سودی ندارد، در جواب تمامی سوالهای کارگردان او فقط مسئله کیسه پر از پول را یادآور میشود.
چرا بیمارستان قبولت نکردند؟
- آقا اگر اون پول رو داشتم میرفتم بیمارستان!
آیا دولت کمک هزینهای بهت میده؟
- کمک هزینه نمیخواهم! پولم را بهم پس بدهند. (پیرزن کیسه خالی را از زمین بلند میکند و نشان میدهد) آقا این پر از پول بود. پولم را بردند! به خدای یکتا راست میگویم.
چندساله که زمینگیر هستی؟
- پانزده ساله آقا! این ظلمه! اگر پولم را نبرده بودند الان زمین گیر نمیشدم.
خانه سالمندان چی؟ آیا اونجا هم قبولت نکردند؟
- خانه سالمندان را با پول من درست کردند! کیسه پولم را بردند و من حالا باید این جا بیافتم، این ظلم است، خدای من خودش میداند.
................
نمیدانستیم باید بخندیم یا گریه کنیم.
خلاصه بعد از کلی خون دل خوردن و افسوس ناچار شدیم که این سکانس را حذف کنیم. تمامی تلاشام را کردم تا شاید یک طوری با عقب جلو کردن صحنهها لااقل قسمتی از آن را بتوانیم استفاده کنیم، متاسفانه نشد. حتی امکان قطع صدا و استفاده تنها از تصاویر خانه او، که بسیار موثر و هولناک فقر را نشان میداد هم نبود، پیرزن در تمام مدت یا از کیسه پول صحبت میکرد و یا آن کیسه کذائی خالی را نشان میداد.
تقریبا سه روز با آن سروکله زدم و دیگر واقعا لجم گرفته بود. این الگوی رفتاری (کیسه پول خیالی) را تقریبا در خیلی از جاها میتوان دید. یک نمونه میآورم و نمونههای دیگر را شما بگویید:
کشورهای کوچک و فقیر به هزار شیوه توسط کشورهای ثروتمند استثمار و استعمار میشوند ولی تمام هم وغم اشان فقط متوجه همسایهاشان است که مبادا کیسه پولشان را بدزدند. قضیه خلیج قارس و خلیج عرب یک مدت پیش یادتان است؟ آن هم کیسه پول ما بود. :)
خب ببین آدم وقتی هیچی نداشته باشه و اصلا دیگه موجودیتی براش تعریف نشه دنبال یه دست آویزه حتی اگه اون دست آویز یه حیال خام باشه تا بشه باهاش ثانیه ها رو زودتر کشت.
با نظر بالا موافقم
Jaryane khalij fars chie? man chera nafahmidam ghaziash chie o rabtesh be kise pool chi?