کاش می شد مثل دوران بچگی که مادر به خاطر بغض گلویمان پایان داستان را خوش می کرد
پایان داستان خیلی چیزها در این دنیا را عوض کرد و سرانجامی نکو به آن داد ...
و البته الان فکر می کنم آیا در آن صورت ما معنای نکویی را درک می کردیم یا به یک مفهوم بسیار معمولی و پیش و پا افتاده تبدیل می شد؟ و در روال روزمرگی قرار می گرفت.
البته تمام مفاهیم هم عوض می شد چون عشق، آزادی، آگاهی و ...
اما هنوز هم دلم می خواست که یک سطل تمام نشدنی از رنگ داشتم و بر پلیدی ها رنگ می زدم.. آبی آبی
ای کاش من اونقدر قوی بودم که از پس همه ی مشکلات برمیومدم.آخه زندگی بدون دردسر معنی نداره...یادت باشه این فقط تویی که آبی رودوست داری...من عاشق سرخابیم!