این تن خستهی هزارزخم را تنها ایزد مهرآب معجزتی
آه بانوی مهر- تنها واژهی اسطورهای من
اسم شب چیست ؟
این تن خستهی هزار زخم را نایی بر پشت ایوان نیست
اشکهایت غبار را میشوراند و مهرت تسکین درد این دیر دوار
تنها نام شب را گم کردهام و این دیار را دور میزنم
چرخی بر چرخی دیگر
نقشی بر نقشی دیگر
و بیتاب در میان واژهها ذکر شب را میجویم
بگذار من آفتابپرست را مهرت بتاباند
تن بر آغوش شب دادهام
بر آستان درگاهت پیکر هزارزخمی بر زخمینههای دیگر میگرید
مرثیهای باستانی بازخوانی میشود باز