خوب مثل این که کار ما درست شد و من امروز کوله امو می بندم می رم آخر دنیا! اون جا مدرنیته وارد نشده و خوب من هم نمی تونم وارد شبکه بشم. این ماموریت شش ماهی طول خواهد کشید و در این بین هر موقع اومدم این جا را گرد گیری خواهم کرد. دوستتون دارم و به یادتون هستم.
راستی از تمام دوستانم که تولدم را تبریک گفتند تشکر می کنم.

گستره ی حضور سبزت
خیال مرا
قاب می کند.

خوب نمی دونم چی بگم. به این جا بروید و اگر موافقید که ...



خوب این هم یه یادداشت که یک جورایی تهعد با خودمه.
امروز روز تولدم بود و من وارد ۳۴ سالگی شدم. راستش امسال سال عجیبی برام بود، اولین بار است که تنهام. از جهتی خیلی خوب بود به دور از شلوغی و هیاهو این فرصت را پیدا کردم تا با خودم خلوت کنم و ببینم سال گذشته چطور بوده، گرچه نتایج زیاد خوشایند نبود. به خودم قول می دهم که تاسال دیگه تلاش کنم روحم را ارضا کنم. (این هم تعهد نامه کتبی با مهر و امضا!)
و اما در ماه گذشته کاملا یک جور مکاشفه ی ذهنی داشتم و توانستم دوران جنینی تا تولد را لمس کنم. حالا مثل یک گیاهی که تازه از زیر خاک اومده بیرون و برگهاش رو با اولین شعاع نور می تکونه بلند می گم سلام. سلام به دنیایی که خیلی هم بر مراد ما نمی رود اما به قول
مرثیه: «...اون ته ته های ذهنم یه چیز روشنی هست که میگه تولد هر آدمی – فارغ از این که کجای این دنیا ایستاده - خوش یمن و مبارکه، به خاطر موهبتی که بهش اعطا شده و اون موهبت، بودنه... حتی اگه - مثل من- ندونه که باهاش چه باید کرد.» 
چه خوبه که هستم و خوش حالم که می تونم نفس بکشم پس باید لحظه ها را گرامی بدارم و برای یکسان نبودن حال دوران تلاش کنم. 

 پ. ن می گن سالی که نکوست ... خوب امسال سال عجایب هاست حتما :)