-
پایان این برگه
شنبه 2 آذرماه سال 1387 13:38
خیلی وقت است که به اینجا سری نزدم و دستی به رویش نکشیدهام. راستش از سال پیش به فکر جای جدیدی بودیم که تغییردهی آسانتری در اختیارمان بگذارد. و از طرفی چون بلاگ اسکای در گذشته چند بار بدون ذکر دلیل یکباره محو شد این انگاره را در دل گذاشت که نکند بار دیگر هم اتفاق بیافتد و دیگر دسترسی به مطالب امکان پذیر نباشد....
-
پاییز آمد...
دوشنبه 1 مهرماه سال 1387 20:06
نرم نرمک سرک میکشد، باوقار به اتاقت میآید و نوازشگر است؛ آفتاب پاییزی را میگویم. کم کم ردپایش را بر درختان میبینیم و در اوج آن نقاش چیرهدست هنرنماییاش را به کمال پیشرو میگذارد. دستها در هم چفت میشود و قدم زدنهای پاییزی ... پاییز را دوست دارم و رنگبندی طبیعت دیوانهام میکند. هر چند امروز سرکیف نیستم اما...
-
کم گوی گزیده گوی
شنبه 30 شهریورماه سال 1387 23:48
سخنرانی این دختر معرکه است. جای هیچ حرفی نیست فقط ببینید .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 تیرماه سال 1387 23:24
و این نوشته که از آذر گذشته تا به حال خاک خورده: عشق را ببخش، به آزادی تمام که اسارت نه شایستهی اوست. عشق را ببخش، آنگاه که امید در احتضار واپسین نفسهای خویشتن است. عشق را ببخش به قامت بالای خودش و به خواهش بیبدیل خواستن بی هیچ داد و ستدی.
-
پدیدهای یگانه در موسیقی
شنبه 8 تیرماه سال 1387 01:36
شجریان را دوست دارم از زمان کودکی، نه یک کم بالاتر؛ شاید از هنگامی که جان کلام را با موسیقیاش دریافتم. همان هنگام بود که برایم بتی شد بیبدیل. دوستش داشتم تا کهکشان و آرزوی دیدارش را داشتم از نزدیک. ازدواج دومش سبب شد که با قهری فرو خورده به آوازش گوش کنم. کم کم توانستم با این مقوله کنار بیایم و دریابم که هنر و...
-
درددل
چهارشنبه 5 تیرماه سال 1387 02:31
گپ زدن با دوستی مرا به دوران نوجوانی و جوانی برد. صحبت از قدرت آوازی سوسن بود. برایم لینک آوازی را فرستاد که تا آن موقع از سوسن نشنیده بودم. موسیقی که پخش شد گفتم که ترانه را میشناسم اما با صدای حزین زنی دیگر. بالاخره یاریگر همیشگی به دادمان رسید و دریافتم که این ترانه را فرشته خواندهاست. گمان میکنم (بر اساس...
-
خدمات دائمی طرح شهید رجایی؟!
سهشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1387 16:16
قبلا گفته بودم که مدتهاست برای بهتر شناختن سرزمینام جادههای آن را گز میکنم. هیچ لذتی برایم نابتر از نوشیدن استکانی چای با یک روستایی نیست. گپ زدن با او صحبت از خشکسالی و نبودن هزار چیز مورد نیاز زندگیاش و در نهایت رضایتی از سر ناچاری. رضایتی از درون خون و پوست او که راضی است به رضایش، نه امروز که دیرینهای است...
-
گفتمان عجیب و بیسروته" دختر شیرازی" و "بی حیا پسر"
جمعه 6 اردیبهشتماه سال 1387 12:34
مکالمه با تقاضایی ساده اما پرسوزوگداز از جانب پسر آعاز میشود: دختر شیرازی جونم، دختر شیرازی ابروتو به من بنما، تا شوم راضی. ما نمیدانیم و یا نمیتونیم با یقین و حتم بگوییم که آیا در پس این تقاضای ساده و آشکار خواستههای پوشیده دیگری هم بودهاست یا که نه، و پسر به صرف کنجکاوی مایل به دیدن ابروهای غیر قابل رویت دختر...
-
گذاشتن هیزم، بالا رفتن آتش، دستافشانی برای پیروزی سیاسی
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1387 01:00
دوستم به من زنگ میزند، با صدایی مرتعش و نگران میگوید هنوز ۰۰۰/۵۰۰ تا هم نشده! برو سه چهار بار امضا کن. سعی میکنم آرامش کنم. برایش توضیح میدهم که راستش را بخواهی مانند تو نگران نیستم و دوست ندارم وارد بازی شوم. داغ میکند، بر سرم فریاد میزند. که این انتلکتولبازیها از تو بعید است. ماجرای جهانوطنی و ...، خاری بر...
-
نجوای شکستهی قلبم
شنبه 10 فروردینماه سال 1387 01:23
اسفند هر سال برابر بود با مسابقهی دویی که با تحویل سال پایان میپذیرفت. مادرم کمکم مشغول تمیزی خانه میشد. و با کمک بچهها تمام خانه از فرش زیر پا تا سقف اتاقها و شیشهها حسابی تمیز میشدند و گرد و غبار را به باد میسپردند. و بعد نوبت خرید لباس عید بود. دست گرم مادر و اشتیاق بینهایتش برای شاد کردن دلهای ما......
-
بهارانه
چهارشنبه 7 فروردینماه سال 1387 01:51
سال نو بر همهی مردم این مرز و بوم مبارک. به امید سالی سرشار از شادی، مهر و تندرستی برای شما عزیزان.
-
با شاملو
جمعه 24 اسفندماه سال 1386 00:30
آه اگر آزادی سرودی میخواند کوچک همچون گلوگاه پرندهای هیچ کجا دیواری فرو ریخته بر جای نمیماند ... که هر ویرانه نشانی از غیاب انسانی است که حضور انسان آبادی است
-
حسنک کجایی؟
یکشنبه 19 اسفندماه سال 1386 18:02
این متن از طریق ایمیل برایم رسید گفتم (با اندکی ویرایش) قسمت کنم. گاو ماما مىکرد، گوسفند بعبع مىکرد، سگ واقواق مىکرد و همه با هم فریاد مىزدند: حسنک کجایى؟ شب شدهبود، اما حسنک به خانه نیامدهبود. حسنک مدتهاى زیادى است که به خانه نمیآید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تىشرتهاى تنگ به تن میکند. او...
-
زن زاده نمیشود بلکه ساخته میشود.
جمعه 17 اسفندماه سال 1386 15:36
فردا ۸ مارس است، روز زن. در این میان فعالیتهای زنان برای حقوقی برابر در این سالها از حالت گوشهنشینی بیرون آمده و بر سر کوی و برزن نمایانده میشود. رشد چشمگیر زنان در زمینههای متفاوت، از روح بردبار،خستگیناپذیر و کوشای آنان سرچشمه میگیرد. زن امروز ایران اگرچه عرصهی قانون و حقوق مدنی را بس تنگ میبیند اما برای...
-
اقتباس بی سر و صدا!
جمعه 3 اسفندماه سال 1386 01:11
امشب از کانال یک تلویزیون فیلم جان کیو پخش شد. در همان بخشهای آغازین متوجه شباهتهای خیلی زیاد این فیلم با آژانس شیشهای شدم. ابتدا فکر کردم که طبق روال همیشه فیلمسازان وطنی اقتباس بدون ارجاع کردهاند اما وقتی به سال تولید این دو فیلم مراجعه کردم کاملا داستان برعکس بود. فیلم جان کیو اقتباسی است و چنان که از عناصر آن...
-
روزانه
دوشنبه 29 بهمنماه سال 1386 14:40
ماه بهمن با تمام تلخیش میرود و بهار پاورچین در شهر قدم میگذارد. مردم در تکاپوی خرید نوروز هستند. ترافیک و یا بهتر بگویم پارکینگ شبانهروزی اسفند آغاز شده است، ولی کلافگی آن شیرین است. احساس میکنی که مردم با تمام فشاری که بر دوش دارند و با تمام افسردگی حاکم بر جامعه هنوز امید به تغییر دارند. و با نو کردن لباس و امید...
-
من محکوم شکنجهای مضاعفم
دوشنبه 22 بهمنماه سال 1386 23:00
چند روز است که سخت غمگینم. از موقعی که خبر زنان ایرانی در چین را خوندم. ما کجا داریم میریم؟ واقعا چه بلایی سر این ملت اومده؟ اون از شیخ نشینها و این از چین و میترسم چندی بعد به عنوان اولین کشور صادرکنندهی زن در دنیا رکورددار بشیم. هر چند که مهم نیست در چه باره باشه فقط اول باشیم! آلودگی، فساد، مهم اول بودن است...
-
راشومون
جمعه 19 بهمنماه سال 1386 23:30
راشومون نام تئاتری است که یک گروه سوئیسی در جشنواره آن را به (زبان انگلیسی) روی صحنه آوردهاند. فضایی متفاوت و منحصر بهفرد در تجربههای تئاتری ما. داستان مانند فیلم گزارشهای متفاوتی است از یک قتل. اما آنچه که وجه تمایز و شاخصهی این کار است درگیری تماشاگر با اجراست. در این کار - که هر لحظه برای یک تماشاگر درام...
-
ماه بهمن و یاد سنگین تو
سهشنبه 9 بهمنماه سال 1386 01:46
الان یک سال است که تلاش میکنم پنهان کنم آنچه در نهان است و این جا ننویسم چرا که گفتن غم، غم میآورد و باری سنگین برای دوستانی که هرازگاهی به این جا سر میزنند. اما میخواهم بنویسم از او که بزرگ بود و هست و جای خالیاش چون حفرهای به عمق درک هستی در قلبم خالیست. از مادرم میگویم که سال گذشته برای همیشه از پیش ما رفت....
-
برای چه مینویسم؟
جمعه 14 دیماه سال 1386 00:23
چهقدر زمان گذشته! این مدت اونقدر در حال بدو بدو بودم که نشده حتا بیام و ببینم تو مملکت مجازی چه خبره. امروز برام جالب بود. تو این همه دویدنهای بیهوده و روزانهگیهای تکراری هنوز هم لحظات زیبای ناب وجود داره. هنوز هم خوندن بلبلی تو این برف و سرما میتونه شادت کنه و به رقصت بیاره. همگام با نوای عاشقانهاش میخوانی...
-
فقط برای یادآوری
پنجشنبه 22 آذرماه سال 1386 15:30
هیچ چیز قشنگتر از راستی نیست و تو چهقدر ناتوانی هنگامی که در مییابی سرشت جهان را سراسر نیرنگ و دروغ رقم میزند. از قسمت کردن پارهای نان به گرسنهای سرمست میشوی وقتی که میدانی روزانه هزاران کودک در سراسر جهان از نداشتن همین پارهای نان جهان را ترک میکنند. هیچ چیز زیباتر از مسئول بودن در کنار دیگران و بار خود را...
-
فیل شهر قصه
یکشنبه 11 آذرماه سال 1386 18:41
هر روز که میگذرد یک جای شهر هوییتش را از دست میدهد و به جایی تبدیل میشود که هیچجا نیست. یک هیکل بیسر و دست و پا؛ یا بهتر بگم همون فیل شهر قصهی خودمون که البته از سر محبت به چنین شکل و روزی افتاد! پنجشنبهی گذشته بخش بزرگی از محوطه تئاتر شهر حصار کشی شد تا این بار هم سرعت و مدرنیته بخشی از تاریخ و هویت این شهر...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 آذرماه سال 1386 21:02
این روزها احساس میکنم که تنها شدم. و عمیقتر از آنچه که ممکن است این لحظات را میگذرانم. با این که دور و برت را گرفتهاند. وابستگانی داری که به هر دلیل به تو گره خوردهاند اما تنهایی را حس میکنی. ریشه در جانت کرده و دست بردار نیست. نمیدانم آغازی برای یک دورهی جدید زندگی است یا من همه رویدادها را بزرگ میبینم. هر...
-
با حافظ
شنبه 5 آبانماه سال 1386 23:45
سخن تازهای نیست اما ملموس این روزهاست : ناموس عشق و رونق عشاق میبرند عیب جوان و سرزنش پیر می کنند
-
سرخوشی پاییزی
شنبه 14 مهرماه سال 1386 00:58
این روزها را خیلی دوست دارم. یک جوری همه چیز در نهایت سرخوشی است. خورشید مایل است. رنگ ها کم کم دگرگون میشوند و باد ملایمی هست که نه سرد است و نه گرم. و از همه مهمتر فصل انار است. بوی عشق و زندگی. بعد از مدتها کوه رفتم. فوق العاده بود. پاییز کم کم داره میآد. فصل عاشقی ...
-
اعدام حکم اعدام!
پنجشنبه 12 مهرماه سال 1386 02:13
روز 10 اکتبر(18 مهر) امسال, مجمع عمومی سازمان ملل قرار است طی قطعنامه ای از همهی دولتها بخواهد که مجازات اعدام را به حال تعلیق درآورند. در نظرخواهی پست پایینی عدهای از دانشجویان تبریز خبر بالا را نوشتهاند و درخواست کردهاند تا وبلاگنویسان با حرکت مجمع عمومی سازمان ملل درباره مجازات اعدام هم سو شوند و نقطه...
-
شیرینترین رویای کودکی
یکشنبه 1 مهرماه سال 1386 00:52
نام وطن برایم یک فریم قاب شده در دوران دبستان است: همگی در صفهای منظم ایستادهبودیم و در حالی که سرود خوانده میشد پرچم از روی میلهی فلزی بالا میرفت. باد در زیر آن میچرخید و پارچهاش سرافراشته به اطراف حرکت میکرد: طناز و مغرور! و این فریم تنها دو سه سال از دوران دبستان من بود. بعد دیگر سیستم عوض شد و بعد هم جنگ و...
-
دعوتی همگانی
پنجشنبه 15 شهریورماه سال 1386 02:25
نمیدونم چرا امشب یاد چکمهی دندیوارم افتادم. کلاس اول و دوم دبستان که بودیم کفش بلا چکمهای را تبلیغ میکرد که اسمش دندیوارم بود و یادم میآید یکی از آن چکمهها را مادرم برایم خریده بود. در سرمای کشنده و برف زیاد آن سالها این چکمه یک جور احساس امنیت خاطر و گرما را برایم میآورد. محبتی که کفش به پاهای من ارزانی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 شهریورماه سال 1386 16:00
گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمیکاهم ...
-
با تو که بیکرانی
سهشنبه 30 مردادماه سال 1386 19:33
بر کویر تشنه و کوههای سر به فلک کشیده تو را جستجو میکنم که از دست شدهای. چگونه تاب مرا میآوری وقتی نمیتوانم چون تو بگذرم و بخندم و هدیه کنم مهربانی را و عشق را؟ چگونه شد که انسان در باتلاق دانش و فن فرو رفت و آلودهاش کرد با هزاران بدگمانی و جاسوسی و تهمت و شکنجه و تو هرگز دم برنیاوردی؟ چگونه میشود وقتی که تو از...