-
برای حوای روزگار
سهشنبه 23 مردادماه سال 1386 03:38
ساقههای زرین گندم وامدار نوازش دستانت آواز عشق را بر دشت تشنه میخوانند
-
رباب هم رفت
شنبه 20 مردادماه سال 1386 15:53
خیلی وقت است که میشناسمش. و همیشه برایم نمونهای بیهمتا از امیدواری و زندگی است. این روزها دربارهاش خواندهاید و در روزنامهها هم نوشتهاند. اما من چرا مینویسم؟ برای دل خودم؟ شاید، شاید هم برای او که احساس میکنم هنوز نگاه مهربانش با تمام وجود نثار دوستان سپیده است. رباب یکی از زنان فعال در گسترهی فرهنگی و ادبی...
-
اعضای یک پیکریم
دوشنبه 8 مردادماه سال 1386 20:06
نام پیوند اعضا بلافاصله اسم دکتر مسیح دانشور را زنده میکند. یادم میآید سالها پیش وقتی اولین پیوندها در ایران به شکل موفقیتآمیز انجام شد بلافاصله در یادداشتی (میخوانند وصیتنامه!) نوشتم که با آگاهی کامل و داشتن سلامت جسم و روان توصیه میکنم تا پس از مرگم اعضایم را به بیماران نیازمند اهدا کنند. چند ماهی است که با...
-
عادت نمیکنم
یکشنبه 27 خردادماه سال 1386 18:27
روز گذشته در بانک تاریخ روز را میزدم و با خودم تکرار کردم چهار ماه گذشت؟ پس چرا من گذر زمان را احساس نمیکنم؟ چرا هنوز هم نبودنت تازه است؟ و درد، استخواندارتر از گذشته در درونم نقب میزند؟ نمیتوانم کنار بیایم. روراست و بیپرده کم آوردهام حسابی. نمیدانم اگر نیمه دیگر نبود چگونه میشد. نمیدانم اگر اخمهایش و...
-
حقوق برابر انسانی
یکشنبه 27 خردادماه سال 1386 12:24
اونقدر واضح است که احتیاج به حرفی نیست Japan : The Ukita family of Kodaira City Food expenditure for one week : 37,699 Yen or $317.25 Favorite foods : sashimi, fruit, cake, potato chips Italy : The Manzo family of Sicily Food expenditure for one week : 214.36 Euros or $260.11 Favorite foods : fish, pasta with ragu,...
-
هنوز نفس میکشم
دوشنبه 14 خردادماه سال 1386 01:26
وقتی که آلوده بشی به نوشتن دیگه هوس نوشتن دست از سرت بر نمی داره تا زمانی که هستی. این مدت نبودم .راستش الان درگیر پروژههایی خارج از تهرونم و دسترسی به شبکه ممکن نیست و اگر هست دیگر نایی برای آن نیست. هراز گاهی که میآیم به دوستان سری میزنم و اخبار را پیگیری میکنم. چند مورد بود که وقتی اخبارش را میشنیدم خیلی...
-
نقل مستقیم از انتخاب
سهشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1386 23:49
امروز جذابترین مقالهای را که خواندم ( دسترسی آن شاید کمی مشکل باشد ) نقل میکنم. من از یادت نمی کاهم خبرگزاری انتخاب : عرفان قانعی فرد:"روناک یاسین" در 30 جولای سال 1920 در یکی از روستاهای اطراف مریوان متولد شد، پس از مهاجرت به عراق , تحصیلات خود را در دانشگاه بغداد در رشته علوم تربیتی ادامه و پس از آن راهی دانشگاه...
-
طرحی نو دراندازیم
شنبه 1 اردیبهشتماه سال 1386 03:07
این روزها از سر اتفاق توجهام به این مطلب جلب شدهاست که تازهنویسندگانِ زن ما علاوه بر ادعای والای نویسندگی و دید هرموار خود نسبت به دیگران، ابراز همدردیها و ریشسفیدیها و ... وارد سبک جدیدی در نوشتن شدهاند. آنها (شاید به پیروی از فروغ؟!) نویسندگی و جاذبهی نویسندگی را در ابراز احساسات جنسی زنانه میبینند. آن...
-
آزادی
دوشنبه 27 فروردینماه سال 1386 23:13
ما برای بوئیدن شاخه گلی ناآشنا چه سفرها کردهایم...
-
بودن به از نبود شدن؛ خاصه در بهار ...
چهارشنبه 15 فروردینماه سال 1386 00:39
سلام پس از مدتها ننوشتن، نوشتن یک اتفاق بزرگ زندگی است. همانقدر هم سخت و دلهرهآور... دوران سختی بود که هنوز زیر بار سنگینش در خاک فرو رفتهام. بگذریم... به قول شاملو بودن به از نبود شدن پس: سال نو مبارک! پ.ن از دوستان عزیزی که به یاد زمینی بودند ممنونم. امیدوارم سال بهتری را در این کره خاکی تجربه کنیم.
-
بر آستان درگاهت
دوشنبه 15 خردادماه سال 1385 23:15
این تن خستهی هزارزخم را تنها ایزد مهرآب معجزتی آه بانوی مهر- تنها واژهی اسطورهای من اسم شب چیست ؟ این تن خستهی هزار زخم را نایی بر پشت ایوان نیست اشکهایت غبار را میشوراند و مهرت تسکین درد این دیر دوار تنها نام شب را گم کردهام و این دیار را دور میزنم چرخی بر چرخی دیگر نقشی بر نقشی دیگر و بیتاب در میان واژهها...
-
یادداشتی که قرار بود جوشش خلاقیت باشه :)
جمعه 29 اردیبهشتماه سال 1385 00:01
دیشب فوقالعاده بود مبارزهطلبی آسمان و انعطاف زمین. اینجور موقعها سخت دلم میخواد بزنم بیرون و تا جایی که توان هست قدم بزنم. و البته در طبیعتی بکر و دور از هیاهوی شهری. حسی میگه فقط تو اینلحظههاست که میتونی بیپرده بشنوی و سری از سِّر کائنات برداری. لبریز از نوشتنم و فراری از حروف و واژهها. دیشب زیبا بود و نشد...
-
این دنیا به سلیمونش وفا نکرد !
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 00:55
اون قدر زیبا بودند که دلم نیومد کنار صفحه لینک بدهم. هر چی باشه گاهی شیوهی عموجان را کش رفتن بد نیست! معجون افلاطون
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1385 00:30
برای پدرم که نبودش هنوز بغضی است بر گلو در نبودت شکوفهها گسترند انگار و سنجد درختان بر آستان آسمان آبی نقشت را رنگ میزنند بهار به یادت سبز است و من بودنت را در دیوان حافظ میجویم سر رشته* را نگاهداشتهام در انتظار نوازش دستانت بر قاب پنجره نشستهام لبخندت را میخواهم و پناهت را ... * گرت هواست که معشوق نگسلد...
-
ز گهواره تا گور
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1385 00:37
آموزش و پرورش نقش بسیار پررنگی در شکلگیری جامعه دارد. یکی از اساسیترین آموزشهای لازم در دوران مدرسه که هیچگاه مورد لطف نبودهاست پرورش ذهن پویا و آفرینشگر است. اگر امروز ما نمیتوانیم در برابر چالشهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی جایگاهی درست در نظر بگیریم به دوران آموزشی ما -بهویژه به دوران کودکی ما برمیگردد....
-
یک سپاس و یک شرح کوتاه!
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1385 12:10
قبل از هر چیز از نیمهی عزیزم تشکر میکنم که تغییر چیدمان خانه را سبب شدند. همین هفتهی پیش بود که ازش خواستم زمینی را سبز بکند. فکر نمیکردم به این زودیها وقت کند. بس که طفلک سرش به کار و نون درآوردن گرم است. بنابراین عزیزم در حضور همگان ازت تشکر میکنم و امیدوارم که همیشه حضورت برام سبز باشه. و اما نکتهی دیگر این...
-
شوهر آهوخانم
جمعه 11 فروردینماه سال 1385 17:29
یه آهو بود که خیلی خوشگل بود. روزی یک پری به سراغش اومد و بهش گفت: آهــو جون!... دوست داری شوهرت چه جور موجودی باشه؟! آهو گفت: یه مرد خونسرد و خشن و زحمتکش. پری آرزوی اون رو برآورده کرد و آهو با یک الاغ ازدواج کرد. شش ماه بعد آهو و الاغ برای طلاق و جدایی، سراغ حاکم جنگل رفتند. حاکم پرسید: علت طلاق؟ آهو گفت: توافق...
-
غبار این بیابان را عزیزم سواری چشم انتظاره ...
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1385 00:14
همیشه رباعی و دو بیتی را دوست دارم. انگار یک جور، قالب باعث میشود که جوهرهی اصلی در نهایت ایجاز بیان شود. امشب داشتم این دو بیتی را مرور میکردم (اگر اشتباه نکنم باید از بوسعید باشد) گفتم با شما قسمت کنم : ای عشق به درد تو سری میباید صید تو زمن قویتری میباید من مرغ به یک شعله کبابم، مگذار این آتش را سمندری...
-
بازتاب عشق در ترانهها
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1385 23:51
مدتی است که توجهام به مضمون ترانههایی جلب شده که خوانندگان آن جوانان نسل سومی هستند. نمیدانم چرا هر روز دوست داشتن و عشق مرتبهی ناب خود را از دست میدهد و هر روز به مفهومی چون تنقلات در کنار دیگر چیزها نزدیک میشود. ترانهها بازتاب روحیهی جمعی مردم هستند. وقتی که ترانهای از طرف عموم جوانان مورد پسند قرار میگیرد...
-
شکست سکوت؟!
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1385 00:54
برای ترانهی عزیز که مهرش جایی برای درنگ نگذاشت شالگردن را بالا میکشم تنها چشمانم در صورتم پیداست. مصممتر قدم برمیدارم که تا قله گامی بیش نیست. صدای له شدن برف در زیر قدمها، آمیزش آن با سکوت و گاه پرواز پرندهای در دوردست ... نگاهم به زیر سنگی سُر میخورد و اولین قاصدکها را می بینم لرزان ساقههای کوتاهشان را در...
-
فروغ فرخزاد
جمعه 14 بهمنماه سال 1384 23:12
این روزها صدای فروغ موج میزنه. نزدیک به سالگردش هم هستیم. خالی از لطف ندیدم با شما قسمت کنم شعری را که ابهتش همیشه منو به سکوتی عمیق میبره: آیههای زمینی آنگاه خورشید سرد شد و برکت از زمین ها رفت و سبزهها به صحرا خشکیدند و ماهیان به دریاها خشکیدند و خاک مردگاناش را زان پس به خود نپذیرفت شب در تمام پنجرههای...
-
سمین بهبانی قرون وسطایی!
جمعه 7 بهمنماه سال 1384 20:08
از وبلاگ گوباره : خانم حورا یاوری در تازه ترین کتاب خود؛ زندگی در آینه؛ گفتارهایی در نقد ادبی ، در باره غزل ِ " و نگاه کن به شتر آری" از سیمین بهبهانی نوشته اند که : "انسانی که شتر میداندار هستی اوست، همان من نیندیشیدهای است که هنوز در قرون وسطای هستی تاریخی خویش میزید، سرنوشتاش را بر پیشانیاش مهر کردهاند؛ راه...
-
معما
پنجشنبه 6 بهمنماه سال 1384 17:55
کجای دنیا میان یک ضرب قیمت چیزی رو سیصد درصد افزایش میدن؟ اونم برای یک دانشجو! اون هم شهریه دانشگاهش رو! و تازه اونم مال یک دانشگاه دولتی رو!! اگر معما رو کشف کردید ما را هم بیخبر نگذارید :) اینم یک پی نوشت یا بهتر بگم پی تصویر
-
هنوز هستم
چهارشنبه 5 بهمنماه سال 1384 00:26
مدتی نبودیم و حضورمان در وبلاگستان چنان نبود که نبودنش محسوس باشد. اما برای دوستان عزیزی که لطف داشتهاند میگویم که شخصا درگیر نوشتن پایاننامه و دفاع از آنبودهام... شاید جشنوارهی فیلم بهانهای باشد برای پرکردن احساسی که پس از مدتها نبودن گردش انگشتان را بر کیبرد سنگین میکند: - زمان میایستد / علیرضا امینی این...
-
غریبی پس از بازگشت :(
یکشنبه 25 دیماه سال 1384 22:24
معمولا ننوشتن در وبلاگ خیلی ناراحتم نمیکنه. میدونم همینقدر که هر از چندی برگردم به دامن زمینی و چند خطی بنویسم و یا حتی لینکی به نوشتهای بدهم، بازهم شهروند این شهرستان خواهم بود. ولی این بار چند ماهی نبودم و انگار آسمان و زمین به هم ریخته اینجا. یک سری مسائل جدید پیش اومده که قبلا نبود و در نتیجه اینجا کلی احساس...
-
پاییز، بهانهای عاشقانه
سهشنبه 5 مهرماه سال 1384 10:05
وقتی که با وزش هر نسیمی حال و احوالت دگرگون میشود چه طور می توانی از آمدن فصلی به این زیبایی بگذری؟ پاییز زیباترین رنگها را با خود به همراه دارد. به نظر من انقلاب فصلی است. از طرفی این حس زیبایی را، آغاز مدرسهها - خرید کیف و کتاب و بوی کاغذ (که جنونآور است) تشدید میکند. احساس میکنم پاییز اوج یک سمفونی است و من...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 شهریورماه سال 1384 23:08
بنویس! تنها صدای آمرانه بود و ذهنهای بسته و تکرار واژههای بیمعنا بنویس! تنها معیار بیست بود و دکتر شدن بنویس! جنازهها هوار بودند و دکتر کم بنویس! بابا نان، آب، تنها سفیر گلولهها و آژیرهای پی در پی بر دفترم نقش میبندد و معلم حیران از کودنی من در نوشتن واژهها بنویس! هذیانهای خستهی من مجال نوشتن نمیدهد بنویس!...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 شهریورماه سال 1384 21:16
هزاران جوانه راز سبزینهگی را به انتظار نشستهاند شهرزاد خفتهاست
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1384 00:28
چشمهای برایم بجوشان بغض فروخفتهام را مجال بارانی نیست
-
یی چینگ
سهشنبه 15 شهریورماه سال 1384 01:35
مهرهها را جمع میکنم و دوباره میریزم؛ دو خط، یک شیر. سرک میکشد. سعی میکنم توجهای نکنم . سکهها را برمیدارم. آرام کنارم میخزد. نفسهایش توی گوشم میریزد، سام علیک. صدای سکهها روی میز میپیچد و یکی از آنها پس از چند غلط و واغط مینشیند. دستشاش روی سکهها را میپوشاند. کنجکاوم که بدانم وضعیت چگونه است ، جرأت...