-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 مردادماه سال 1383 01:22
مرگ ناباورانه ی حسین پناهی منو برد به فکر این که چند روزه که باد کردم و هیچ کس سراغی نمی گیره؟ احساس می کنم از خیلی از مرده های شهر مرده ترم. این دفتر خالی را تنها مهر باطله ای باید... دستم به نوشتن نمی ره اونم درباره ی کسی که خودش بود بی هیچ ادعای هنرمندی. خودش بود و چه خواستنی و ساده و گرم.حالا باید بخونم خوش به حال...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 مردادماه سال 1383 17:33
انسان از همان آغاز آفرینش نیازمند ارتباط بود، نقاشی های روی دیوار و بعد پیدایش خط همگی شاهد و ناظر نیاز انسانی به برقراری ارتباط است. گردون پیر ما گشت و گشت و گشت تا به امروز رسید که انسان را ابزارهای مختلف ارتباطی در چنبره ی خود گرفته است. زمانی است که انقلاب ارتباطات صورت گرفته و اکنون هر انسانی با داشتن یک کامپیوتر...
-
ببار ای بارون ببار
پنجشنبه 15 مردادماه سال 1383 15:57
سلام این روزها حکم یه مسافرم که حتا وقت نمی کنه کوله اشو باز کنه. هنوز نیومده باید رفت! فقط اومدم یه چیزی بگم که چند روزه خواب و قرار را ازم گرفته... بچه که بودم، در جغرافی می خوندیم که دو سوم زمین های ایران بیابانی است خیلی ناراحت می شدم و همیشه به جای جغرافی خوندن داشتم از دریای خزر یک کانالی می کشیدم به بخش های...
-
دنیای من، طبیعت!
دوشنبه 5 مردادماه سال 1383 18:52
خانم زمینی باز هم تشریف بردند ومن به صحبت کردن از طبیعت باید قناعت کنم، شاید هم دلیل اصلی این نوشته تلاشی باشه که با صحبت از جایی که او آنجاست کمی احساس نزدیکی بیشتر با ایشون کنم:) اگر قرار بود که عمر جاودان داشته باشیم و از من میپرسیدند که در چه فصلی از سال دوست داری زندگی کنی، بدون هیچ تردیدی می گفتم اکنون! بهشت...
-
کوهنورد نشدم، فیلسوف شدم !
شنبه 3 مردادماه سال 1383 07:34
مدت هاست که می خوام برم کوه و نمی شه و فقط کارم شده نظاره گر کوه های اطراف تهران و یاد آوری خاطرات گذشته، امروز صبح دیگه کوه به رویا ی من پیوست. داشتم با یکی از دوستان از کوه پایین می اومدیم و درباره ی مرگ بحث می کردیم و من می گفتم : به نظر من مرگ پایان نیست،مرگ یک جور تبدیل انرژی و یا صورت است. مثل همون پدیده ی میعان...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 تیرماه سال 1383 23:21
حسرت نبرم به خواب آن مرداب کآرام درون دشت شب خفته است دریایم و نیست باکم از طوفان دریا همه عمر خوابش آشفته است
-
ماهی هایی از جنس نور
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1383 10:01
نمی دونم چرا این قدر ماهی ها رو دوست دارم. یادم می آد وقتی بچه بودم از موقعی که ماهی قرمز عید را می خریدیم یکی از کارهای جذاب و مهم روزانه ام این بود که ساعت ها بنشینم و به تنگ بلور خیره شوم. به نحوه ی تاب خوردن دو ماهی و غزل های عاشقونه گفتنشون ... . دیشب موقع خواب احساس کردم حسی آشنا دارم، دنیای اینترنت و وبلاگ همون...
-
فلسفه زندگی
سهشنبه 23 تیرماه سال 1383 12:23
از زبان پاگنده برات یه مثال می زنم روشن شی؛ ببین، من می آم به وبلاگم سر می زنم، نوشته هاش حالمو به هم می زنه. پس تند و تند نوشته های تازه پابلیش می کنم تا قبلی ها زودتر بره از صفحه بیرون، چشمم به اشون نیفته...
-
سهم من !
جمعه 19 تیرماه سال 1383 18:16
عنوانی را که می بینید اسم رمان* جدیدی است که خوانده ام. در خاستگاه نقد این کتاب نیستم، فقط می خواهم نظرم را بنویسم و یادداشتی بر آن. نمی دانم تا به حال رمان های پرفروش مورد علاقه ی جوانان را دیده اید و یا تورقی کرده اید یا نه؟ متاسفانه ر.اعتمادیسیم یک سبک شناخته شده و انتشارات هایی چون شادان با افتخار دارد رمان های...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 تیرماه سال 1383 00:59
در دنیای مجازی ای که ما حضور داریم شاید این همه دل بستگی به دوستان کمی غریب به نظر بیاد. اما واقعیت این است که بعضی از دوستان عزیز را خیلی خیلی دوست دارم و نمی تونم نبودن و یا خداحافظی اشون را تحمل کنم. و حالا هم ناراحتم و هم دلتنگ.چرا که دوست بسیار عزیز و فرهیخته ام خدا حافظی کرده. خوابگرد عزیز یکی از بهترین وبلاگ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 تیرماه سال 1383 23:13
آفتاب بر لبهایم طبله می نشاند خشک سنگین جامگان کبود را چون نقابی بر چهره می گیرم از واهمه ی آمیختن نشان های بی نشانی و تنها یک چیز بر لبم قطره اشکی می نشاند امید به فردایی رنگین
-
اندرباب کناره گیری خانم زمینی
یکشنبه 7 تیرماه سال 1383 22:23
این خانم خوشتیپ بیشک از رندترین معشوقه های جهان است . اذان گوها از زمره حشراتی میباشند که بنا به معیارهای انسانی «عاشق» به معنای واقعی کلمه آن هستند. در این جا عکس هایی از عشق بازی تراژیک این حشره عرفانی را خواهید دید. در قدم اول اذان گوی ماده که آماده برای بارگیری است چنان عطر خوش بویی از خود متصاعد می کند که تمام...
-
پراکنده
شنبه 6 تیرماه سال 1383 09:15
* زندگی مثل یک پازل می مونه که هر روز چند تا از قطعه هاشو می چینی. خیلی وقت ها می شه روی قطعه ها خط های خودتو بکشی و هر رنگی که دوست داری بهش بزنی اما یک وقتایی هر چی خط می کشی و رنگ می زنی دود می شن می رن هوا! تنها کاری که می شه کرد این است که خاکسارانه سر تسلیم فرود آورد که در حیطه ی قدرت انسان نیست. رنگ و خط را...
-
معبد امروز: رایانه؟ خدای امروز: اینترنت؟
دوشنبه 18 خردادماه سال 1383 22:30
نیکلاس لومان نقش رایانه و به خصوص اینترنت را بسیار شبیه و همسان با نقش ادیان در جامعهی قدیم میبیند. بنا به نظریهی او در اینجا نیز «فرد» به یک کل بزرگ و ناشناخته وصل میشود. در این جا هم من در حالی که فقط سطح بیرونی یعنی ویندوز را میبینم، بدون این که از طرز کار سطح درونی آن و چگونگی کارکرد آن آگاه باشم، به آن...
-
« همهی آنچیزها که متروک میمانند»
جمعه 15 خردادماه سال 1383 00:48
هر وقت که از سر کار بر میگردم آنجا ایستاده است. و هر وقت که میبینمش یک فکر از مخیلهام میگذرد: «رستم دستان»! اگر دو دستم را تا حد ممکن بازو به بازو از هم باز کنم به دو طرف شانهاش نمیرسد.از یک شانه تا شانه دیگراش بیشتر از یک متر و نیم است. رستم دستان بی شک قواره او را دارا بوده... مثل ستون یا بهتر بگویم مثل یک...
-
غزلی از حسین منزوی
سهشنبه 12 خردادماه سال 1383 15:47
دستش از گل، چشمش از خورشید سنگین خواهد آمد بسته بار گیسوان از نافه ی چین خواهد آمد از تبار دلستان لولیان بیستونی شنگ، شیطان، با همان رفتار شیرین خواهد آمد باز شگرد سامری را ساحری آموز نازش تا دوباره از که بستاند دل و دین خواهد آمد با همان آنی، که پنداری خود از روز نخستین شعر گفتن را به حافظ داده تلقین خواهد آمد بی...
-
در حقیقت عشق
جمعه 8 خردادماه سال 1383 01:05
به این شعر زیبا توجه کنین: گر عشق نبودی سخن عشق نبودی چندین سخن نغز که گفتی که شنودی؟ ور باد نبودی که سر زلف ربودی رخسارهی معشوق بعاشق که نمودی؟ کیف کردین؟ ور باد نبودی که سر زلف ربودی رخسارهی معشوق بعاشق که نمودی؟ من رو که امروز حسابی کیفور کرد، گفتم با شما قسمت اش کنم. این ها را جناب سهروردی حدود هشتصد سال پیش...
-
جوابیه ای سرگشاده به کانون کارگردانان!
پنجشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1383 22:26
لینک به بیانیه کانون کارگردانان. استادان محترم و دل سوز سلام، بیانیه ی شما را خواندم و دل این نازک دل سخت دل آزرده شد زیرا شما یک طرفه به قاضی رفته اید و با ابزار کلام چنان قلم فرسایی کرده اید که هر مخاطب دور از فضای سینمایی را ترغیب می کنید که حق با شماست! اما چنین نیست و این به دور از شفاف سازی اذهان عمومی است که...
-
به مناسبت لینک دادن به سالومه
پنجشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1383 00:41
http://www.otaghe-rang.persianblog.com
-
مرور !
دوشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1383 01:30
چند وقتی است که خیلی با خودم درگیرم و از تنبلی ها و کار نکردن های خودم عصبانی... همیشه فکر می کنم مگر چند بار می توان جوان بود و دهه ۳۰ زندگی را گذراند و تو چه وقتی تلف می کنی! در همین راستا به این فکر می کردم که فلسفه ی بودن چیست؟ برای چه زنده ایم ؟ به کجا می خواهیم برویم؟ (منظورم بعد از مرگ نیست هااا، اشتباه نشود!)...
-
شکنجه زندانیان عراقی توسط آمریکایی ها و سر بریدن یک آمریکایی!
جمعه 25 اردیبهشتماه سال 1383 22:16
راستش اگر اینطور نبود جای تعجب بود! حیرت من بیشتر از سادهلوحی کسانی است که فکر می کنند دولت آمریکا به جز آوردن دمکراسی در عراق یا ایران هیچ فکر و خیال دیگری ندارد . ارتش آمریکا متشکل از لات و پات هایی است که هیچ جای دیگری نمی توانند کار پیدا کنند به جز ارتش و یا احمق هایی که تبلیغات ارتش را باور می کنند و فکر می کنند...
-
خاطره شبانه
پنجشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1383 20:28
همراه با درخشش ستارهای در شرق آهسته تو را بوسیدم. در دوردستها همهمه گنگ قطاری میآمد که به سویی پیش میراند و دورتادور ما اما پرندگان اشباح تیرهی ساکن بر درختان بودند. شب بود و اندیشیدم با تو مرا نیازی به خورشید نیست.
-
از هر چه بگذری همه با هم برادریم
دوشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1383 01:05
چندی پیش مجله یوگا* را میخواندم که به مقالهی زیر برخورد کردم و حیفم آمد که لذتش را با شما تقسیم نکنم. متن زیر بخشی از جواب «رییس سیاتل»[یکی از قبایل سرخ پوستان] به رییسجمهور امریکاست. رییس بزرگ سفیدها برای خریداری زمینها و محفوظ داشتن مناطق اسکان سرخپوستان طرحی تهیه کرد و اینک جواب رییس سرخ پوستان را با هم...
-
جمعبندی
یکشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1383 00:29
نه شکستی، و نه پیروزیی تنها سکوت و عمری که آرام میگذرد نه غالبی و نه مغلوبی. وزش ملایم باد بر کوهپایههای بی خیالی و فرود سد حادثه به یک آن، در فضای جوانی ذره ذره خاک را تجربه کردن و عنان زمان را فراغبال رها ساختن. با ممکن دست در دست رفتن که ناممکن نهانگاه غول درد و حسرت بود. نه یک بوسه و نه یک نگاه خیل درگذریم ما...
-
بهمن ۵۷ و بعد از آن (شوخی با سبک سهراب سپهری)
شنبه 19 اردیبهشتماه سال 1383 00:41
غرق شدن یک کوچه در سیلاب خشک شدن یک بچه از دود ذغال خالی شدن یک نهر از آب و شاشیدن یک گربه به اقبال بلند. وحشت کردن باد پشت یک پستو لرزش پنجره از تهدید جمع کردن رخت از بند لباس و افتادن یک کلاغ از شدت ضعف. عشوه یک اسب نجیب پیش یک یابو خندیدن یک قورباغه به غارغار بلند و باز شدن هفت در تودرتو روی گلهای قالی خواندن...
-
زندگی گیاهی
جمعه 18 اردیبهشتماه سال 1383 18:23
بر خنگ راهوار زمان در نوسان ثانیه ها تاختیم، آوای دلنواز باد در گوشمان. با قطرههای ولرم باران در بعدازظهر تابستان فرود آمدیم، بوی نم و خاک در مشامامان. اینجا منزل آخر است اما، واریزگاه رود! گردبادی به راه نیفتاد. و ما سیلی نگشتیم. نسلی از گیاهان کوچک آبیاری شدند. و نسیم دانههای نسل بعد را بر خاک کوهپایه پراکند.
-
حسین منزوی هم رفت
چهارشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1383 23:06
چی می شه غصه مارو یک لحظه تنها بذاره چی می شه این غافله مارو تو خواب جا بذاره ... این ترانه و بسیاری از ترانه های ماند گار و غزل های زیبای دیگر از حسین منزوی است. او شاعری توانا در عصر ما بود که متاسفانه در گذشت. تشیع جنازه او فردا ساعت ۱۰ بامداد از مقابل بیمارستان قلب ش. رجایی تهران انجام می شود و به احتمال زیاد به...
-
فقط آرزوم همینه که تو از سفر بیایی!
چهارشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1383 16:55
اگر روی لینک موسیقی کنار صفحه کلیک کنی صدایش را می شنوی، هر چند خودش دیگر در جهان نیست. سوسن هر چند به خواننده کوچه بازاری معروف بود و ادعای روشنفکری نداشت ولی خواننده ای توانا و انسانی بی شیله پیله بود. در کنار انبوه ترانه های کاباره ای ترانه های زیبای ماندگاری را هم خواند مثل «قناری» و ترانه بسیار زیبای «سفر» که...
-
کتیبه از زنده یاد مهدی اخوان ثالث (م. امید)
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1383 21:56
گروهی خسته و در زنجیر ندایی امید بخش می شنوند که بشارت دست یافتن به راز پنهان را می دهد. زندگی برایشان مفهمومی دیگر می یابد و با غلبه بر خستگی و نا امیدی به تلاشی غول آسا دست می زنند. سنگی، صخره ای غول آسا را جابجا می کنند تا به رمز و راز زندگی پی برده و مفهوم بودن خویش را در یابند. اما آنچه که می یابند تنها پوچی و...
-
روز معلم گرامی باد!
شنبه 12 اردیبهشتماه سال 1383 14:21
یادبگیر سادهترین چیزها را برای آنان که بخواهند یاد بگیرند هرگز دیر نیست. الفبا را یاد بگیر! کافی نیست، اما آن را یاد بگیر! مگذار دلسردت کنند! دست به کار شو! تو همه چیز را باید بدانی. تو باید هدایتگری را به دست گیری. ای آن که در تبعیدی یاد بگیر! ای آن که در زندانی یاد بگیر! ای زنی که در خانه نشستهای یاد بگیر! ای...