-
اول ماه مه، روز جهانی کارگر!
پنجشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1383 21:10
در میان سالگردهای موجود شاید کمتر روزی باشد که دارای چنین درجه ای ازتاثیر گذاری برتاریخ اخیر مدرن بشری باشد. هر چند روز کارگر یا اول ماه مه اکنون دیگر پیرسالخورده ای است ولی هنوزهمچنان سرشار نیروی جوانی است. بی شک از آن دورانی که کارگران گرسنه و ژنده پوش اروپا در این روز به بهانه گردش و پیک نیک مخفیانه دو رهم جمع می...
-
جذام
یکشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1383 21:16
با اینکه می دانستم که بیماری اش واگیر نیست، با اینکه احتیاجی به تظاهر به خوشمزه بودن آبگوشت نبود، ولی غذا خوردن در خانه اشان کوفت ام شد. از یک طرف آن خانه ساده و فقیرانه که از تمیزی برق می زد و از طرف دیگر قیافه های نیمه خورده شده یکی از زن ها. ولی بیشتر از همه این ها آگاهی به اینکه در آن خانه جذام وجود دارد بود که...
-
تقدیم به نیمه ی عزیزم
جمعه 4 اردیبهشتماه سال 1383 01:16
پیرزن در ایوان چرت می زد، در حالتی که نه نشسته بود و نه خوابیده، تکیه داده به مخده، به خواب رفته بود. شا ید هم مرور خاطرات حریم خلوت و تنهایی اش بود. ویز ویز مگسی سمج هراز گاهی چرتش را پاره می کرد. خرمگسی بر لبانش نشست. با حرکت دستی که به زحمت بالا می آمد بر دهانش کوفت، خر مگس زودترپریده بود. کاملا هوشیار شد، به دور و...
-
هذیان باران
سهشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1383 19:50
نوشته واپسین در انتظار قلم توست جشن آخرین به بوسه های تو محتاج است. چرا ناگزیرم من به تکرار این که: چقدر دوستت دارم؟ و چرا می خواهمت؟ برای چه به کنار تو می آیم؟ چرا که قایق شادی تنها در آب های غم می راند. آیا هرگز خواب مرا خواهی دید؟ آیا به نگارش من خواهد پرداخت ویرایش گر دلپذیر مهر به پیرایه من آیا خواهد نشست؟ تند...
-
ما
شنبه 29 فروردینماه سال 1383 20:26
تا تو نفسی فاصله است وچه بسیار در راه مانده ام چمدان، آویزان بر دستم و تنه ام سایبان تنت خسته د لبسته می کشم می کشم می کشم آری این نیز چوب خطی دیگر بردیوار من مانده ام و تو و دیوار های خط خطی بینمان آه که چه دوردست می نمایی
-
نبودن، نشدن و حسرت های دیگر
جمعه 28 فروردینماه سال 1383 00:01
مهر گل را می پروراند که حسرت گلزار جستن عشقی ست سراب وار زلال چوی روح را می لرزاند که حسرت دریا اشتیاق تنی ست عطشناک آرزو قله را تمنا می کند که پرتگاهی ست در دل ورای تحمل نگاه آرزو قله را تمنا می کند! آری، مغرور بر پنجه پا ایستادن، نا استوار، نا مطمئن که نبود عشق مغاکی ست سیاه، هراسناک
-
آن چه گذشت !
چهارشنبه 26 فروردینماه سال 1383 18:27
نمی دونم تا حالا شده کلید خونه اتون را گم کنید؟ گاهی وقتا پیش میاد اما حالا این را تصور کنید که می آیید جلوی خونه اتون سرتون را هم بالا می گیرید و کلید را در درون در می اندازید .. اه .. چرا باز نمی شه؟ کمی به این ور و اون ور نگاه می کنید می بینید که همه ی همسایه ها با کلیدی در دست موندند منتظر و در قیافه ی همشون...
-
حیات
شنبه 15 فروردینماه سال 1383 18:50
از جنگل خیالی ستارگان در لحظه های پیدا و نا پیدای عبور برگی می چینیم زیبا و بکر همچون فریاد برهنه پرنده ای بر این برگ نقش صورتی را حک می زنیم که شبیه به ماست وآنگاه خزان فرامی رسد وما نیزبه هستی می پیوندیم
-
در طالقان
جمعه 14 فروردینماه سال 1383 19:25
غروب هنگام در کمرکش سنگی کوه، از نشیب جاده سر بالا و زیر بار هیزم سنگین و خشک آهسته می رود الاغ نحیف و سیاه نشانده بر جبین خاک آلود صاحب اش که از پی اش با چوبدستی نتراشیده می آید آفتاب زرد چینهایی به غایت عمیق و سیاه خاک آلود، خواب آلود، نالان، نالان الاغ لاغر و دهقان فرسوده و بار هیزم های بی پایان
-
با او در جلگه خیال
سهشنبه 11 فروردینماه سال 1383 19:14
از تاروپود صدا پارچه ای رنگ در رنگ نه از جنس این دنیا می خواهم تا تن لعبت خیال را رخت نوعروس بپوشانم بر دامنه ی دور کوه نور آهسته پهن شد جاجیم سیاه فکر و سرازیر شد سیاهی به یک قدم تا اینجا، بر دلم آه جارویی ساخته از نور و صدا می خواهم تا یک نفس به جادوی روشن اندام ات سفر کنم. نسیم اضطرار منتشر است و پرندگان انوار...
-
مجنون گمگشته (فرهاد پسا مدرن)
یکشنبه 9 فروردینماه سال 1383 21:53
نه دیوانه وار دوستش می داشتم چرا که مال خود می دانستمش و نه ترس ازدست دادنش را داشتم که حق خود می دانستمش و چون رفت نه سر بر کوه نهادم چرا که عاقل بودم و نه به کلامی گفتمش که بمان که مغرور در پی کنشی دریغا چنین آسان رفت واینک فرهاد بی یار گشته ام من، آزاد آزاد مانده ام من، تنها من با آن همه من های دیگر من بار دیگر باز
-
برای مورچه!
پنجشنبه 6 فروردینماه سال 1383 13:29
خانه تو در انبوه درختان سرو های خانه مغرور از دیدنت چمن خانه از حضور تو شاداب تو وجود غمگین و سخت کوش با هزار طنازی نهان
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 فروردینماه سال 1383 00:55
ساعت دیواری آونگ دار رو به رویم روی دیوار است. عقربه ها به کندی بار زمان بی زمان را به دوش می کشند و گاه خمیازه ای تحویلم می دهند. ساعت را که بر می دارم می بینم باتری اش سولفاته شده و من از این همه شباهت در شگفتم !
-
گردنه حیران
دوشنبه 3 فروردینماه سال 1383 15:45
سوال کوه بود که ایستاد. بیهودگی بادی که در پی جواب رفت.
-
به یاد او
دوشنبه 3 فروردینماه سال 1383 00:11
متاسفانه باید بگم که مهدی فتحی هنرمند و بازیگر قوی ما از بین ما رفت. او انسانی بزرگ بود و حضور تکرار نشدنی او را در عرصه ی سینما و تئاتر .. همگی در خاطر داریم. از این که او از بیماری که داشت و رنجی که می برد راحت شده است کمی دلم آرام می گیرد اما و هزار افسوس برای ما که عزیزی را از دست داده ایم که حالا حالا ها کسی به...
-
گذر زمان
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1383 16:26
بر بام خانه ی ویران آهسته آهسته می بارد باران. از سقف بر من قطره قطره می چکد آب باران. و من این جا نشسته آب را چکه چکه می شمارم.
-
عید همه مبارک!
جمعه 29 اسفندماه سال 1382 14:03
عید همه! عکس از وبلاگ آفتابگردون
-
به این میگن خونه تکونی وبلاگی!
چهارشنبه 27 اسفندماه سال 1382 17:20
به مناسبت فرارسیدن عید من قالب سیاه قبلی رو با این که سفید تر است عوض کردم. به امید روزهایی سپیدتر پیشاپیش سال نو را به همه دوستان عزیزی که به طور مرتب اینجا میان (و همین طور آن هایی که اتفاقی گذارشون اینجا افتاده و الان این نوشته رو می خونند) تبریک می گم. نوروزتان پیروز! آن نیمه پنهان تر زمینی
-
چهارشنبه سوری
سهشنبه 26 اسفندماه سال 1382 22:23
شب چهارشنبه شب، چهاردهم ماه نیت کردم که بنشینم سر راه نه نیت کن نه بنشین برسر راه مرادت حاصل است امروز و فردا ! کیستی ؟ شادی از کجا آمده ای؟ از عروسی چه آورده ای؟ تندرستی و در باز می شود .. سنت های کهن ما هم ریشه در شادی داشته اند و هم در پس آن آروزی روزهای بهین بوده است. خیلی خوش حالم که هنوز این سنت پابرجاست و...
-
برای تو
چهارشنبه 20 اسفندماه سال 1382 22:34
هر زادنی به معنای مفارقت از کل و جدایی از ذات باری است، تجددی است آمیخته به درد و رنج. باید به کل بازگشت و این حجاب را از میان برداشت. «خدا شدن» یعنی: توسعه دادن به روح تا جایی که بتواند کل را در خود جای دهد. .. انسان موجودی مستحکم و لایتغیر نیست بلکه تجربه و معبری است. پل باریک خطرناکی است بین طبیعت و فکر. حالتی و...
-
سپندارمذ
دوشنبه 18 اسفندماه سال 1382 12:28
سپندارمذ از دو جزء سپنت (مقدس) و آرمئیتی (فروتنی، فداکاری) است. در اوستا به معنی زمین و در پهلوی به «خرد کامل» ترجمه شده است. سپندارمذ را به تعبیری دختر اهورا مزدا دانسته اند و روز پنجم هر ماه و ماه آخر سال به این نام است. او موظف است زمین را خرم و آبادان و پاک و بارور نگه دارد. به این جهت هرکس به کشت و کار و آبادانی...
-
یادداشتی کاملا خصوصی
شنبه 9 اسفندماه سال 1382 14:13
موقعی که شروع به نوشتن در وبلاگ کردم به خاطر پیشنهاد دوست بسیار عزیزم بود. و بعد هم کمی فکر کردم و این که می توان در دنیایی مجازی نوشت بی آن که نیازی داشته باشی اسمت را یدک بکشی و کسانی به خاطر شناخت از تو بیایند و تعریف کنند و یا این که بگویند مزخرفه. امکان خیلی خوبی است . و راستش یک جور اعتیاد هم می آورد و احساس...
-
هنر و کوه نوردی !
جمعه 8 اسفندماه سال 1382 13:33
تعجب می کنید؟ ولی به هم ربط دارد، گذشته از این که بسیاری از هنرمندان از طبیعتِ بکر کوهستان الهام می گیرند و آثارشان تحت تاثیر تقابل انسان و طبیعت است، این بار به همت خانه ی هنرمندان، انجمن مجسمه سازان، تله کابین توچال و چند گروه دیگر که متاسفانه در خاطرم نیست قدمی زیبا برداشته شده و آن ساختن مجسمه از برف و (در قدم...
-
برج بابل
چهارشنبه 6 اسفندماه سال 1382 15:25
به روایت تورات، پس از طوفان نوح مردم در دشت شنعار، برجی بنا کردند تا علامت مرکزیت شهر باشد و مجامع رسمی خود را در این جا تشکیل دهند و بر روی زمین پراکنده نشوند. لیکن چون این امر موافق خواست خدا نبود، شب بخفتند و صبح که برخاستندُ زبان های ایشان مختلف و هر کدام به لغتی متکلم شدند و هر دسته به گوشه ای پراکندند و از هر...
-
نز دیک است ... ؟
دوشنبه 4 اسفندماه سال 1382 02:29
خون دلمه بسته برحنجره ی خراشیده ام باد خشکیده تر می کند نای فریادم نیست با چشمانم بر صحرا می نویسم پیر می شود خاک جوانه ای پنهان منتظر باران می تکاند خود را ترک می خورد زمین آب آتش را نمی نشاند حنجره ی تب دار! تو را مرهمی شاید ؟ از گذر آب؟ نه ! می روم پاسوخته بر خاک تشنه ... نوایی می خواندم باد می رقصد: بنویس ! بگذار...
-
احتمالات!
چهارشنبه 29 بهمنماه سال 1382 23:22
دیو چو بیرون رود، فرشته در آید؟ فرشته چو بیرون رود دیو در آید؟ دیو چو بیرون رود دیو در آید؟ فرشته چو بیرون رود فرشته درآید؟ دیو اگر بیرون رود و فرشته نیاید چی؟ فرشته اگر بیرون رود و دیو نیاید چی؟ فرشته اگر بماند و دیو هم در آید چی؟ دیو اگر بماند و فرشته هم در آید چی؟ یا بهتر است که من بیرون بروم و خیال خودم را راحت...
-
من رای می دهم !
چهارشنبه 29 بهمنماه سال 1382 00:20
هر شهروندی در زمینه ی فعالیت های اجتماعی شهر و مملکتش موظف است که واکنش نشان دهد و برای فردایی بهتر تلاش کند اما زمانی که شهروند قدرت انتخابی نداشته باشد و همه ی خانه های گزینه را ببندند جز یکی .. دیگر مشارکتی باقی نخواهد ماند. این روز ها تب انتخابات همه ی ملت را گرفته است که از چندین وجه قابل اعتنا است: - اینکه مردم...
-
فروغ فرخزاد
دوشنبه 27 بهمنماه سال 1382 00:09
نهایت تمامی نیروها پیوستن است، پیوستن به اصل روشن خورشید وریختن به شعور نور همگی ما فروغ( ۱۳۱۳- ۱۳۴۵) را می شناسیم. پرنده ای که رفته است و خاطر پروازش همچنان در من، در تو باقی است.امروز سالگرد به خاک سپاری او بود. سال ها پیش به خاطر علاقه ی زیادم به او سال مرگش را به مزارش می رفتم با گروهی از دوستان. سرایدار ظهیر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 بهمنماه سال 1382 02:18
این هم از اخبار جشنواره فیلم. راستی نمی دونم چرا یار من دیگه نمی نویسه ، فکر کنم دوباره باید برم سفر!
-
یاد آوری
چهارشنبه 22 بهمنماه سال 1382 16:53
۲۵ سال پیش امروز چه خبر بود و حالا ...؟ به یاد تمامی عزیزانی که خالصانه برای آزادی و رهایی جاودانه شدند. امروز به حرکتی عقلانی تر و نه صرفا احساسی نیازمندیم.