نبودن، نشدن و حسرت های دیگر


مهر گل را می پروراند
که حسرت گلزار
جستن عشقی ست سراب وار
زلال چوی روح را می لرزاند
که حسرت دریا
اشتیاق تنی ست عطشناک
آرزو قله را تمنا می کند
که پرتگاهی ست در دل
ورای تحمل نگاه
 
آرزو قله را تمنا می کند!
آری،  مغرور بر پنجه پا ایستادن، نا استوار،  نا مطمئن
که نبود عشق مغاکی ست
سیاه، هراسناک
نظرات 7 + ارسال نظر
نسرین جمعه 28 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 03:15 ق.ظ

زمینی جان !
زیبا و لطیف ٫ مثل بقیه شعرهات .

آرتین جمعه 28 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:34 ق.ظ http://darkness.blogsky.com

میشه یه کم درشت تر بنویسی . چشم درد گرفت تا خوندم. در ضمن خیلی قشنگ بود ... به ما هم سر بزن

آرتا جمعه 28 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 11:40 ق.ظ

عجب مغاکی هم هستاااا

خرس مهربان جمعه 28 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 12:04 ب.ظ http://khersm.persianblog.com

سلام زمینی عزیز . چرا اشتیاق و عطش تمنای قله در من مرده است . در ان هراس و سیاهی غوطه ورم ، این ان شوق ان شور ان تمنای جان سوز شعله خواهد کشید ؟

احسان(خیابان دراز) جمعه 28 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 04:56 ب.ظ http://longstreet.persianblog.com

سلام.حال شما .خیلی ممنون که به من سر زدی ...ولی از لینک که خبری نیست ...ماگفتیم شایدبتونیم دوستای خوبی باشیم...به هر حال مالینک شما روتوی وبلاگمون گذاشتیم...اگه شما هم کاری کردید به ما هم بگید...

هوایی :)) شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 01:14 ق.ظ

از دره های تنگ گازرخان
تا گردنهء سیالان
چشم آرزویم خیره
بر قله های هفت خوانان

مصطفی شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 02:22 ب.ظ http://www.eshghegomshode.persianblog.com

ســـلام زمینی منو شناختی ؟ منم زمینی مثل تو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد