همیشه از فروغ به عنوان زن شاعری یاد می کنیم که احساسات زنانه اش را پنهان نکرده است و با حسی زنانه شعر گفته است و البته بی پروایی اش. امروز شعر های
رابعه بنت کعب را می خواندم و بعضی از آن ها واقعا جای تعجب داشت، زنی در بلخ و در قرن ۴ هجری و این گونه شعر گفتن! از این شاعر ۵۵ بیت باقی مانده است که بعضی از آن ها را می نویسم:
دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد بر یکی سنگین دلی نامهربان چون خویشتن
تا بدانی درد عشق و داغ مهر و غم خوری تا به هجـر اندر بپیـچی و بـدانی قـــدر مـــن
*
هرگـز روزی به بنـده پـروات نبـود و اندیشه این بی دل شیدات نبود
خوردیم زتو خون و نخوردی غم ما در پای تو مـردیم و سـر مات نبـود
*
مرا به عشق همی محتمل کنی به حیل چه حجب آری پیش خدای عز و جل
به عشقت اندر عاصی همی نیارم شد به دینم اندر طاغی همی شوی به مثل
نعیم بی تو نخواهم جحیم با تو رواست که ب یتو شکر زهر است و با تو زهر عسل
...
*
الا ای باد شبگیری پیام من به دلبر بر بگو آن ماه خوبان را که جان با دل برابر بر
به قهر از من فکندی دل به یک دیدار مهرویا چنان چون حیدر کرار در آن حصن خیبر بر
تو چون ماهی و من ماهی همی سوزم به تابه بر غم عشقت نه بس باشد جفا بنهادی از بر بر
تنم چون چنبری گشته بدان امید تا روزی ز زلفت بر فتد ناگه یکی حلقه به چنبر بر
...
پ.ن۱- رابعه بنت کعب قزداری بلخی شاعره مشهور ق ۴ و معاصر سامانیان است. پدرش کعب اصلا عرب بود و در بلخ امارت و مکانتی داشت... رابعه عاشق بکتاش، غلام برادر خود گردید و حارث[برادرش] به بد گمانی رابعه را بکشت.[فرمان رگ زدن او را در حمام می دهد] (با اندکی تغییر از فرهنگ معین)
پ.ن۲- شعر ها از کتاب
شرح و احوال شاعران بی دیوان.تصحیح محمد مدبری. پانوس-بهار۱۳۷۰ است.
پ.ن۳- فردا دراز ترین شب سال را دور هم می نشینیم. به امید روزی که بتوانیم همه در کنار هم دیگر این رسم
زیبا را جشن بگیریم.