گپ زدن با دوستی مرا به دوران نوجوانی و جوانی برد. صحبت از قدرت آوازی سوسن بود. برایم لینک آوازی را فرستاد که تا آن موقع از سوسن نشنیده بودم. موسیقی که پخش شد گفتم که ترانه را میشناسم اما با صدای حزین زنی دیگر. بالاخره یاریگر همیشگی به دادمان رسید و دریافتم که این ترانه را فرشته خواندهاست. گمان میکنم (بر اساس موسیقی) سوسن بعد از فرشته این ترانه را خوانده باشد. موسیقی فرشته را بیشتر دوست دارم،حال و هوایش به شعر بیشتر میخورد و یکدستتر است. در هر شکل هر دوتایش ارزش شنیدن را دارد. به ویژه که خاطرهی زن قرمز پوش را هم زنده میکند. یادم میآید اولین باری که داستانش را شنیدم بسیار غمگین شدم و سالها بعد وقتی او را در میدان فردوسی دیدم اشکهایم بیاختیار پایین آمدند. انگار ترانه با شخصیت دستبهدست هم دادهاند تا دردی عمیق را در دل احساس کنی. از دگرگونی حالم تصور کرد که تجربه مشترکی داشتهام و مرا به خاطرهای دیگر برد به دوران بلوغم که در جمع فامیلی وقتی شخصی داشت ترانهای عاشقانه میخواند چنان غرق شنیدن بودم که بعد از ترانه زنی میانسال مرا به باد مسخره گرفته بود. چرایش را نمیدانم اما حدس و گمانهای اینچنینی تا مغز استخوان آدم را میسوزاند و بار غمت را سنگینتر. وقتی داستان را تعریف میکردم صحبت از دختر دانشجوی قزوینی شد و لاشی بودن اینگونه شخصیتها! که آزردگیام را دوچندان کرد. راستش نمیتوانم بفهمم. در مورد زن قرمز پوش که اصلا لاشی بودنی در کار نیست چرا که بیش از سی و چند سال او در کنار میدان پرسه میزد و بیآزار و بی پاسخ به متلکهای مردم رهگذر زندگی میکرد. بیشک از نظر روانشناسی موقعیت او قابل بحث و بررسی است اما نمیتوانم چنین تهمتی را تحمل کنم و حسابی حالم گرفته شد از برچسبی که به او خورده بود. البته هر کس میتواند برداشت خود را داشته باشد. از نظر من رفتار او اعتراض و فریادی خاموش بود به جفای یار ندیدهاش. شاید هم میخواست نمونهای دمدست باشد برای والدین اندرزگوی آن سالها که فرزندانشان را به راحتی از دردسرهای عشقی آگاه کنند!
و اما دختر دانشجو را هم نمیتوانم لاشی خطاب کنم. معمولا در این جور موارد چنان دانشجو را در تنگنا میگذارند که جز روانی خسته و بیمنطق چیزی باقی نمیماند. آنقدر این روزها بازار شایعه داغ است که نمیشود فهمید کدام درست است. میگویند که برای گرفتن نمره حاضر به ارتباط با استاد محترم شدهاست که خود سوال برانگیز است. اما اگر واقعا بر سر نمره گرفتن باشد که سخت ماجرا غمانگیز خواهد بود. فروش چسم و روان و تن بر سر چند عدد موهومی!!
و اعتراف آخر این که بسیار از این واژه لاشی بدم میآید و حالم را دگرگون میکند. مخصوصا اگر اشاره به سمت زنی باشد.
میکل آنژ _ عشق , شهپریست که خدا به انسان داده تا با آن به نزد او بپرد .