جوابیه ای سرگشاده به کانون کارگردانان!

 
لینک به بیانیه کانون کارگردانان.



استادان محترم و دل سوز سلام،

 

بیانیه ی شما را خواندم و دل این نازک دل سخت دل آزرده شد زیرا شما یک طرفه به قاضی رفته اید و با ابزار کلام چنان قلم فرسایی کرده اید که هر مخاطب دور از فضای سینمایی را ترغیب می کنید که حق با شماست! اما چنین نیست و این به دور از شفاف سازی اذهان عمومی است که شما به خاطرش لطف نموده و یک بار برای همیشه پاسخ گفته اید. جای دارد که از نگارنده ی این سطور تشکر شایان بنمایم که وقت خودشان را صرف پاسخ گویی به بهانه های کودکانه ی ما کرده اند.

من یکی از همان کارگردان های جوان هستم. به اعتراضیه هایی که در روزنامه ها اشاره کرده اید بستگی و نسبتی ندارم و واقعیت این است که در آن مورد ذکر شده نمی دانم حق با کیست اما از آن جایی که شما نسل جوان کارگردان را مخاطب قرار داده اید پس من یکی از آن ها هستم و حق خود می دانم که به روش شما اعتراض کنم. نگاه شما متاسفانه نگاهی از بالا و به قول خودتان پدرانه است. اما نه ما دیگر آن کودکانی هستیم که سوییچ ماشین را بخواهیم و نه شما پدر دلسوز ما و نه حتا دائیه دلسوز سینما!!

من رشته ی تحصیلی ام سینما بوده است و با گرایش کارگردانی فارغ التحصیل شده ام. آن سال ها فکر می کردم که با تلاش خود می توانم آن فضای مورد علاقه ام را پیرامون خودم به وجود آورده و در حوزه ی مورد علاقه ام یعنی سینما تجربه کنم بیاموزم وبه بالندگی برسم اما دریغ که این رویایی بیش نبود. درست یادم نیست سال 78 و یا 79 بودکه به کانون مراجعه کردم و فیلم خود را برای باز بینی تقدیم نمودم. در آن بازبینی رد شدم و پس از رد شدن وقتی فهمیدم که هیات بازبینی چه کسانی بودند از طرفی خوشحال شدم که پذیرفته نشده و از طرفی ناراحت که آیا این افراد واقعا شایستگی بازبینی دارند؟ چقدر سینما را می شناسند؟ آیا فقط به صرف این که در یکی دو فیلم فیلمنامه نویس و یا کارگردان بوده اند برای انتخاب شایسته هستند. همان موقع هم به منشی گفتم اگر همان اول به سوال من جواب داده بودید که هیات بازبینی چه کسانی هستند من پول خودم را هدر نمی دادم!( لازم به یاد آوری  است که برای بازبینی باید وجه نقدی را به حساب واریز کرد که الان نمی دانم چه قدر است آن موقع ده هزار تومان بود.) و حال ایراداتی که به نظرم می رسد با حفظ همان شماره گذاری شما تقدیم می نمایم باشد که این گفته شما قطعا ما نیز مانند هر انسان دیگری اشتباه می‌کنیم ما نیز ممکن است در کوران حوادث و در تنگناها تصمیم‌هایی بگیریم که بعدتر به غیرضروری بودن آن پی ببریم، و البته آن‌قدر جرئت و شهامت داشته و دا ریم که بگوییم اشتباه کرده‌ایم راست باشد و کمی در تصمیم گیری ها ی خود در آینده منطقی تر برخورد کنید.

 

1- همان روش امتیازدهی (نمونه کار، آخرین مدرک تحصیلی، تجربه دستیاری کارگردان یا هر تجربه دیگر در رشته‌های فیلم‌سازی، جوایز دریافتی از جشنواره‌ها یا هر امتیاز ویژه دیگر) کم و بیش حفظ شد.

 

باید این پرسش را مطرح نمود که شما که به قول خودتان با پوست و گوشت این مراحل را گذرانده اید چرا در روش انتخاب تغییری ایجاد نکردید؟ این امتیازاتی که قایل شده اید خود دچار اشکالات فراوانی است

الف- یکی از ویژگی ها این است که سابقه ی دستیاری داشته باشند. و وقتی به عنوان دستیار می خواهیم وارد این زنجیره ی بسته شده بشویم از ما تجربه ی فیلم سازی را می خواهند یعنی همان دور باطل مرغ و تخم مرغ!

ب- ویژگی دیگری که متاسفانه بسیار مورد توجه شما بوده جوایز دریافتی فیلم است. چیزی که سینمای ایران را فلج کرده و همه را به سمت و سوی تولید کارخانه ای هدایت کرده است. این که یا به روش آقای کیا رستمی بی داستان باشد و یا به روش آقایان مجیدی و پناهی پرداخت به فقر و یا انسانیتی که همیشه در طبقه ی پایین وجود دارد. این امتیاز راه را بر سینمای تجربه گر(تجربه گر به معنای بی تجربگی نیست. بلکه شاخه ای متفاوت در سینماست که اتفاقا حرفه ای است و منظورش داستان گویی به شیوه ی متداول نیست بلکه ایجاد احساسی متفاوت و تجربه ای نو در مخاطب است) می بندد. برای اثبات این مدعا می توان به محصولات سینمای جوان نیز مراجعه نمود که آنان هم همان شیوه ی حرفه ای ها را برگزیده اند وبیش تر درصدد کسب جوایز و اعتبار برای سینمای جوان هستند و کم تر دغدغه ایجاد امکان برای فیلم سازی نسل جوان را دارند.

ج – هنوز هم روش معیار گذاری و قبول صلاحیت کارگردان اول زیر سایه فامیل سالاری است تا شایسته سالاری. چند درصد از افرادی که توانسته اند امتیاز را کسب کنند ناشناخته اند و نسبتی با استادان سینما ندارند؟ چند درصد از آن ها فقط به خاطر شایستگی خودشان مطرح شده اند؟

متاسفانه یکی از معضلات بزرگ سینمای ایران این است که افرادی که مشغول به کار هستند (در هر حوزه ای، از منشی صحنه گرفته تا دستیار کارگردان و فیلم بردار و ...) در آن کم تر تحصیل کرده ی رشته ی سینما هستند. بلکه بیش تر به خاطر این که پسر خاله و یا دختر خاله ی آن ها در سینما مشغول به کاری است و آن ها در فضای سینمایی بزرگ شده اند و تنفس می کنند توانسته اند به این دایره ی مافیایی وارد شوند. اگر واقعا خانه ی سینما همان پدر دلسوز سینمای ایران است باید طرحی بگذراند که در آن دانشجویان سینما کم کم تجربه آموزی کرده و پس از فارغ التحصیلی بتوانند جذب کار حرفه ای شوند. خانه سینما اگر ابایی ندارد می تواند جدول آماری از صنوف مختلف خود بیرون بدهد که نشان گر میزان تحصیلات و همین طور رشته ی تحصیلی آن ها باشد. آن وقت می بینیم که چه درصدی از این افراد دیپلمه و بعد در مقاطع بالاتر فارغ التححصیل فیزیک و شیمی و حسابداری و ... هستند!!! اذهان عمومی را با ارایه ی آمار روشن کنید و نه با حرف زدن!

حتما این جمله را در پشت صحنه شنیده اید:« حالا یه سفره ای پهن شده هر کدوم یه لقمه ای می خوریم !»

 بله اکثریت آنان به سینما و تولید فیلم نگاهی این چنین دارند و کم تر دغدغه ی ساختن یک فیلم سینمایی به معنای واقعی!! آن را دارند.

2- معنی کارشناسان اصلح را هم فهمیدیم. جایی که کارگردانانی چون خانم ها: رخشان بنی اعتماد، پوران درخشنده و..  و آقایان: خسرو سینایی، بهرام بیضایی، داریوش مهرجویی، عباس کیا رستمی، و ..

اصلح ترین کارگردانان را، نام ببرم؟ افراد حاضر در هیات انتخابی کنونی تشکیل می دهند.

افرادی که نام برده ام آن قدر دغدغه ی سینما را دارند که بدون دریافت وجه ای با علاقه نسل جوان مشتاق را زیر نظر می گیرند و با کمبود وقتی که دارند دست نوشته های آنان را می خوانند و فیلم های کوچک شان را می بینند

چرا که معتقدند قلب آن ها بزرگ است و آینده ی سینمای ایران را رقم خواهند زد.

3- نمی دانم آن فرد مورد نظر شما کیست اما بسیار خوش شانس بوده است. برای این که قضییه ملموس باشد چاره ای ندارم که از فیلم خودم مثال بزنم که مورد قبول واقع نشد. در صوتی که بعد ها همان فیلم را به یکی دو نفر از افراد نام برده شده نشان دادم و آن ها بی هیچ تعارفی گفته اند که فیلم قابل قبولی بوده است. البته اشکالات آن را هم یاد آور شده اند و من با دیده ی منت پذیرفته ام.

4- بله مانع شده اید! خواسته یا نا خواسته اش را نمی دانم اما در چند مورد که از نزدیک شاهد بوده ام مانع شده اید.

5- منافع عموم کارگردانان ! پرسشی دارم آیا شما این کنترل کیفیت را که در مورد کارگردانان فیلم اول اعمال می کنید در مورد کسانی که در حال حاضر حرفه ای شناخته می شوند و فیلمی می سازند که به لغنت حق هم نمی ارزد و نه در گیشه موفق است و نه جایزه ای می آورد و نه .. اعمال می کنید؟ آن جا منافع عموم کارگردانان مد نظر نیست؟ آن جا پول به هدر نمی رود؟ آن جا چه کسی پاسخ گوست؟ نمی دانم نیازی هست اسم فیلم ببرم یا خود شما به انبوه فیلم هایی که ساخته می شود و تنها امیدشان گیشه شهرستان هاست  توجه می کنید؟

6- نه تنها تهیه کننده، بلکه کل سیستم سینما به دنبال ساده لوحانی است که بتواند بدون هیچ دردسری و اعتراضی آن ها را به سمت و سوی مقاصدشان بکشاند.با حداقل مزد و بیش ترین کاربی چون و چرا. یکی از دلایل بارز بی توجهی به دانشجویان و فارغ التحصیلان سینما همین است. زیرا آنان حداقل معنای پلان و نما و .. را می دانند و شکستن خط فرضی و غیره راکه سهوا اتفاق می افتد را تحمل نکرده و بر زبان می آورند. 

7- پدران بزرگوار، چرا در این شماره موقعیت خود را فراموش کرده اید و مانند کودکان که مورد مواخذه قرار می گیرند به جای پاسخ دادن به دیگر اصناف اشاره می کنید؟  در حال حاضر هم تاکی وجود ندارد وسینمای ایران بیش تر به هیات پیچکی می ماند.

8- این همه انجام وظیفه را نام بردید اما نامی از ارتقائ سطح کیفی فیلم های تولید شده توسط کارگردانان حرفه ای و خاک خورده ی صحنه را ذکر نکردید؟ ضرورتی نیست و یا همه ی فیلم ها در سطح حرفه ای و بین المللی تولید می شود؟

9- والله اعلم

10- این شماره را فراموش کرده اید!

11- اتفاقا این تایید یه ها باید برای فیلم هزارم هم صورت بگیرد شاید از این طریق جلوی ساخته شدن بسیاری از نازل ترین فیلم ها در عرصه تاریخ سینمای ایران و جهان نباشیم. و البته و صد البته توسط کارشناسان این امور.

12- محدودیت هیچ ایرادی ندارد. به شرطی که واقعا صلاحیت بر اساس شایستگی ها و توانایی های افراد انجام شود و نه ...

13- امیدوارم واقعا شهامت این را داشته باشید که عمیقا به موارد ذکر شده فکر کنید و راه حلی بجویید.

الف- من خودم به شخصه مدت هاست که دیگر اشتیاقی برای ورود به سینمای حرفه ای را ندارم و ترجیح می دهم که فیلم هایم فعلا نوشته شده و در کتابخانه ی شخصی نگاه داشته شود تا این که بخواهم باج دهم. اما به شخصه امیدوارم و توصیه می کنم که پدران عزیز شما هم صبور باشد و حوصله به خرج داده زاویه ی های انگل خود را تغییر داده و کمی هم تراز به ما نگاه کنید. ایرادهای ما را گوشزد کنید و دستمان را بگیرید و ما را به سوی سینمای دور از نسبت های فامیلی و آشنایی های قبیله ای که در خون همگی ماست رهنمون شوید. باشد که فردا شاهد سینمایی پویا و با کیفیتی قابل قبول تر رو به رو شویم.

ب- بله آه و ناله نباید کرد. همگی حرکت کنیم.

 

و اما یک پیشنهاد: وقتی که بیانیه ای رسمی صادر می شود، انتظار می رود که دارای لحن و زبان شایسته ای باشد. چرا هنوز نتوانسته ایم از شعر فاصله بگیریم و مثلا در کنفرانس ریاضی هم شاهدیم پروفسورپ هم برای اثبات نظراتش دو بیت شعر می خواند.متاسفانه مصداق خوبی را هم نیاورده اید. ما نیازمند منطق بیش تری هستیم.

 

یکی از عاشقان سینما به دور از هر گونه خط و مشی خاصی.

 

 

پی نوشت- این جوابیه برای سایت سینما هم پست خواهد شد و امید آن دارم که مجال ظهور در آن جا را هم داشته باشد تا حداقل پدران عزیز سینما فرصت دیدن و خواندن این جوابیه را داشته باشند.

با احترام و سپاس

زمینی

مرور !


چند وقتی است که خیلی با خودم درگیرم و از تنبلی ها و کار نکردن های خودم عصبانی... همیشه فکر می کنم مگر چند بار می توان جوان بود و دهه ۳۰ زندگی را گذراند و تو چه وقتی تلف می کنی!
در همین راستا به این فکر می کردم که فلسفه ی بودن چیست؟ برای چه زنده ایم ؟ به کجا می خواهیم برویم؟(منظورم بعد از مرگ نیست هااا، اشتباه نشود!)
همین جا از تمام مخاطبانی که قدم رنجه می کنند و می آیند این مطلب را می خوانند خواهش می کنم حتما حتا شده یک نیم خط، نظر خودشون را درباره سه سوال بالا بنویسند. حوصله کنیم شاید به یک نتیجه ی خوب هم برسیم؟
تصور کردم شاید تمام رنج هایی که می بریم و سختی ها و تجربه های خوشایند و گاه ناراحت کننده و غم انگیز ما برای صیقل خوردن روحمان باشد. مثل سنگی که از کوه (نه به اختیار) می آید تا در نهایت به دریا می رسد و صاف و صیقلی می شود، اما باز هم جای شک می ماند. این که آیا صیقلی بودن زیبایی است؟ زیبایی چیست و چه چیز معیار زیبایی را تعیین می کند؟
واقعا شما به چه نتیجه ای رسیده اید؟

شکنجه زندانیان عراقی توسط آمریکایی ها و سر بریدن یک آمریکایی!

 
راستش اگر اینطور نبود جای تعجب بود! حیرت من بیشتر از ساده‌لوحی کسانی است که فکر می کنند دولت آمریکا به جز آوردن دمکراسی در عراق یا ایران هیچ فکر و خیال دیگری ندارد .
ارتش آمریکا متشکل از لات و پات هایی است که هیچ جای دیگری نمی توانند کار پیدا کنند به جز ارتش و یا احمق هایی که تبلیغات ارتش را باور می کنند و فکر می کنند با پوشیدن انیفورم دارای ارزش و ماموریت به‌خصوصی هستند. آنانی که  حاضر می شوند برای کمی اضافه حقوق به کشور دیگری رفته و علاوه بر به خطر انداختن جان خویشتن، کسانی را که نمی‌شناسند بکشند، نمی توانند نگاهی سالم و عادی به زندگی داشته باشند...
بگذریم از این حرف‌های تکراری! ولی چرا این مطلب را شروع کردم؟ امروز بعد از جستجوی بسیار لینک سر بریدن زندانی آمریکایی توسط الزرقاوی در برابر دوربین را پیدا کردم، گذاشتم و وقتی لاود شد پلی را زدم. تصویر شروع شد ولی به محض این که مرد آمریکایی را که هنوز زنده بود و بی خبر از همه جا در جلوی پای مردان نقاب‌دار نشسته بود دیدم انگار قلبم داشت از جا کنده می شد و با عجله صفحه را بستم.
در دنیایی پر از خشونت و زشتی‌ها زندگی می‌کنیم.
هرگز نمی خواستم چشمم را ببندم، همیشه دوست داشتم با چشمان باز زندگی کنم و همه چیز را ببینم و ثبت کنم.  ولی فکر می‌کنم برای اولین بار دل دیدن نداشتم! با خودم گفتم اگر بریدن سر انسانی را ببینم شاید دیگر هرگز نتوانم از ذهن‌ام پاک‌اش کنم! شاید بعد از دیدن آن فیلم دیگر نتوانم به آن زندگی سابق برگردم! ... آن آدم سابق باشم ...
اکنون هر چند می‌دانم که در چه دنیایی زندگی می‌کنم ولی خوشحال هستم که ندیده‌ام. می دانم که امتناع من از دیدن تاثیری در چگونه بودن این جهان ندارد ولی از ته دل خوشحالم که آن صحنه را تا آخر ندیدم ...