عید همه مبارک!

                                                       


عید همه!


عکس از وبلاگ آفتابگردون

به این میگن خونه تکونی وبلاگی!


به مناسبت فرارسیدن عید من قالب سیاه قبلی رو با این که سفید تر است عوض کردم. 
به امید روزهایی سپیدتر

پیشاپیش سال نو را به همه دوستان عزیزی که به طور مرتب اینجا میان (و همین طور آن هایی که اتفاقی گذارشون اینجا افتاده و الان این نوشته رو می خونند) تبریک می گم.
نوروزتان پیروز!

آن نیمه پنهان تر زمینی

چهارشنبه سوری


شب چهارشنبه شب، چهاردهم ماه
نیت کردم که بنشینم سر راه
نه نیت کن نه بنشین برسر راه
مرادت حاصل است امروز و فردا !


کیستی ؟ شادی
از کجا آمده ای؟ از عروسی
چه آورده ای؟ تندرستی
و در باز می شود ..

سنت های کهن ما هم ریشه در شادی داشته اند و هم در پس آن آروزی روزهای بهین بوده است. خیلی خوش حالم که هنوز این سنت پابرجاست و جوانان به مناسبت این شب دست افشانی و پای کوبی می کنند اما یک سوالی مطرح است و جای تعمق دارد که چرا چهارشنبه سوری که با بوته های آتش و قاشق زنی و فال گوشی برپا می شد اینک جوانان با انفجار بمب و خمپاره و حتا سوزاندن ماشین از رده خارج شده جشن می گیرند .. این گونه شادی کردن که مسیر دیگر آزاری به خود گرفته است و آشکارا جوانان از ترساندن مردم لذت می برند و سبب آزار پیرمردان و پیرزنان است و بیماران قلبی .. واقعا از کجا سرچشمه می گیرد؟
یک علت آن شاید بازتاب ممنوعیت آن باشد اما این تحولات ریشه هایی عمیق ترو جدی تر دارد و باید درباره اش نوشت و بررسی کرد. اینک به بهانه ی چهارشنبه سوری از شما می خواهم که نظر خود را بگویید و این که تغییرات از نظر شما از کجا سرچشمه می گیرد و آیا با آن موافق هستید؟
راستی با این هزینه چند خانوار محتاج را می توان یک وعده غذا داد؟

برای تو


هر زادنی به معنای مفارقت از کل و جدایی از ذات باری است، تجددی است آمیخته به درد و رنج. باید به کل بازگشت و این حجاب را از میان برداشت. «خدا شدن» یعنی: توسعه دادن به روح تا جایی که بتواند کل را در خود جای دهد.
..
انسان موجودی مستحکم و لایتغیر نیست بلکه تجربه و معبری است. پل باریک خطرناکی است بین طبیعت و فکر. حالتی و کیفیتی درونی انسان را به سوی معنویات و به سوی خدا می کشاند و از طرف دیگر نفسانی ترین اشتیاقات او را به جانب مادر، به جانب طبیعت بازمی گرداند: زندگی بین این دو قدرت با ترس و لرز بسیار در نوسان است.
..
هر تولدی به معنی جدایی از وحدت و کمال مطلق است. به معنی تحدید و جدایی از خدا و تحول و تکامل تازه ای است که کسی چندان روح خود را وسعت بخشد که فراخنای آن باز و قادر به در بر گرفتن و احاطه ی کمال و وحدت مطلق گردد. بودا و هر انسان بزرگ دیگر در این طریق ره سپرده اند، هر کدام بر حسب جسارت و دلیری خود، یکی دانسته و دیگری ندانسته قطعه ای از این راه را پیموده است.
مردم همه دو روح و دو طبع در نهاد خود دارند، در آن ها جنبه های خدایی و اهریمنی، پدرانه و مادرانه، قدرت خوشبخت بودن و نیروی رنج کشیدن به طریق خصمانه و مشوش در کنار یک دیگر و بر ضد یک دیگر، زندگی می کنند.
مردمی که زندگی آن ها خیلی بی قرار و متلاطم است، در لحظات خوشبختی خود این قدر به عوالم ناگفتنی زیبا و موثر راه می یابند که پرتو افشانی کوتاه و خیره کننده ی آن دیگران را هم متاثر و مسحور می نماید. تمام این اشخاص، افعال و آثارشان زندگی است آکنده از بدبختی که درد و رنج فراوان آن را پریشان کرده است...

وقتی جوان بودم هر کتابی را که می خوندم یاداشت برمی داشتم .. و حالا امروز به دلایلی و به خاطر دوستی عزیز یاد «گرگ بیابان» هرمان هسه افتادم . نوشته های بالا برگزیده هایی از این کتاب است و یادگار آن دورانِ یادداشت برداری ها..  به نظر من کتاب بسیار جذاب و دوست داشتنی است. حالا یکی نخونه و فحش ببنده به ما ! خوب کتاب خوندن یک جور به سلیقه ی شخصی بر می گردد .. فقط تو دلم می گم خدا کند هم سلیقه باشیم