هر زادنی به معنای مفارقت از کل و جدایی از ذات باری است، تجددی است آمیخته به درد و رنج. باید به کل بازگشت و این حجاب را از میان برداشت. «خدا شدن» یعنی: توسعه دادن به روح تا جایی که بتواند کل را در خود جای دهد.
..
انسان موجودی مستحکم و لایتغیر نیست بلکه تجربه و معبری است. پل باریک خطرناکی است بین طبیعت و فکر. حالتی و کیفیتی درونی انسان را به سوی معنویات و به سوی خدا می کشاند و از طرف دیگر نفسانی ترین اشتیاقات او را به جانب مادر، به جانب طبیعت بازمی گرداند: زندگی بین این دو قدرت با ترس و لرز بسیار در نوسان است.
..
هر تولدی به معنی جدایی از وحدت و کمال مطلق است. به معنی تحدید و جدایی از خدا و تحول و تکامل تازه ای است که کسی چندان روح خود را وسعت بخشد که فراخنای آن باز و قادر به در بر گرفتن و احاطه ی کمال و وحدت مطلق گردد. بودا و هر انسان بزرگ دیگر در این طریق ره سپرده اند، هر کدام بر حسب جسارت و دلیری خود، یکی دانسته و دیگری ندانسته قطعه ای از این راه را پیموده است.
مردم همه دو روح و دو طبع در نهاد خود دارند، در آن ها جنبه های خدایی و اهریمنی، پدرانه و مادرانه، قدرت خوشبخت بودن و نیروی رنج کشیدن به طریق خصمانه و مشوش در کنار یک دیگر و بر ضد یک دیگر، زندگی می کنند.
مردمی که زندگی آن ها خیلی بی قرار و متلاطم است، در لحظات خوشبختی خود این قدر به عوالم ناگفتنی زیبا و موثر راه می یابند که پرتو افشانی کوتاه و خیره کننده ی آن دیگران را هم متاثر و مسحور می نماید. تمام این اشخاص، افعال و آثارشان زندگی است آکنده از بدبختی که درد و رنج فراوان آن را پریشان کرده است...
وقتی جوان بودم هر کتابی را که می خوندم یاداشت برمی داشتم .. و حالا امروز به دلایلی و به خاطر دوستی عزیز یاد
«گرگ بیابان» هرمان هسه افتادم . نوشته های بالا برگزیده هایی از این کتاب است و یادگار آن دورانِ یادداشت برداری ها.. به نظر من کتاب بسیار جذاب و دوست داشتنی است. حالا یکی نخونه و فحش ببنده به ما ! خوب کتاب خوندن یک جور به سلیقه ی شخصی بر می گردد .. فقط تو دلم می گم خدا کند هم سلیقه باشیم