یادداشتی که قرار بود جوشش خلاقیت باشه :)

دیشب فوق‌العاده بود مبارزه‌طلبی آسمان و انعطاف زمین. این‌جور موقع‌ها سخت دلم می‌خواد بزنم بیرون و تا جایی که توان هست قدم بزنم. و البته در طبیعتی بکر و دور از هیاهوی شهری. حسی می‌گه فقط تو این‌لحظه‌هاست که می‌تونی بی‌پرده بشنوی و سری از سِّر کائنات برداری. لبریز از نوشتنم و فراری از حروف و واژه‌ها. دیشب زیبا بود و نشد که زیبایی را تقسیم کنم. اشکال از من بود یا زمان؟

دلم بارون می‌خواد و کویر و بوی خاک ...

یادداشت شروین یه‌جوری تقویت کننده‌ی این حسه -بخشی از کتاب تپه‌های سبز افریقا /ارنست همینگوی

یک سرزمین زود فرسوده می‌شود. مگر این‌که انسان بقایای خود و حیوان‌های زمین را دوباره به آن برگرداند. وقتی انسان دیگر از حیوان‌ها استفاده نکند و به جایش ماشین را به کار بیاندازد، زمین زود مغلوبش می‌کند. ماشین نمی‌تواند تکثیر کند و زمین را هم بارور نمی‌کند و آن‌چه را که نمی‌تواند بپروراند، می‌بلعد و تمام می‌کند.

یک سرزمین درست شده تا آن‌طور که بوده بماند.

این دنیا به سلیمونش وفا نکرد !

اون قدر زیبا بودند که دلم نیومد کنار صفحه لینک بدهم. هر چی باشه گاهی شیوه‌ی عموجان را کش رفتن بد نیست!

معجون افلاطون