پنج فرمان



۱- راستی
۲ - عشق
۳ - آگاهی
۴ - شفقت
۵ - آزادی
خب این پنج فرمان را آنطور که در زندگی من نقش بازی می کنند به ترتیب اهمیت شماره گذاری کردم. حالا شما اگر بخواهید آن را با توجه به اهمیت اشان منظم کنید چه ترتیبی به آنها خواهید داد؟
یا چه فرمانی را جایگزین یا اضافه می کنید؟

منظور من ردیف کردن آنها به ترتیب اهمیت است نه آنطور که دلخواه شماست و یا اعتقاد دارید که باید باشد و یا نمونه ایده آل است، بلکه آنطور که واقعا در زندگی اتان نقش بازی می کند می باشد.
البته این شماره گذاری من ترتیب دلخواه من نیست ولی چه کنم که ....

آزادی

به قول ناصر خسرو: «آزادی در بی حاجتی است.»  
                                                                        کیمیای سعادت

آزمایش


وقتی انسان تصمیمی بزرگ و اساسی در زندگیش می گیرد تمامی کائنات به مبارزه بر علیه
او بر می خیزند تا توانایی اش و عشق اش را نسبت به تصمیم اثبات کند ، پس از آن دروازه ی پیروزی به رویش گشوده خواهد شد و افقی زیبا و شخصی به رویش گشوده خواهد شد.
فقط به خاطر عرق ریختن اش در راه ..

سوال و سوال و سوال

بار هم سوال و سوال و سوال ...
رابطه بین آزادی و آرزو چیه؟ اگر انسان نمی تونست آرزو کنه ایا متوجه می شد که آزاد نیست؟
آیا ما همیشه  آزادی را نمی طلبیم وقتی که اجازه انجام نداریم کارهایی را بکنیم که آرزویشان را داریم؟
 بی شک عرصه آرزوها پهناور ترین عرصه برای جولان آزادی است و بخصوص اگر در پی احقاق این آرزوها هم نباشیم. ولی اولین مرحله محدود کردن آزادی تلاش برای ممکن کردن آن یعنی تطبیق آن با شرایط موجود می باشد.
 البته هنوز ما تعریف کاملی از آزادی نداده ایم.
 1 - آیا ازادی شناخت ( باز هم رسیدیم به شناخت !!) آگاهانه شرایط نیست تا بتوانیم در این شرایط تا حد ممکن!! آزادنه حرکت و رفتار بکنیم؟؟
 2 - آیا آزادی هدیه ای آسمانی است که برای انسان رانده شده یادگار بهشت برین را هنوز در خود دارد و و بشارت به برگشت به آن بهشت گمشده است؟
 3 - آیا آزادی نیرویی است که بخش معنوی ما را ارضا می کند و احتیاجی نیست که حتما با شرایط مادی ما مطابقت داشته باشد؟ یعنی چشمه ای زلال در اعماق وجودمان که هر وقت خواستیم بتوانیم به آن رجوع کنیم و جرعه ای بنوشیم و دوباره با انرری بیشتر به عالم سیاه واقعیت ها و بردگی ها برگردیم؟ ....

حالا این ها را داشته باشیم تا بعد.