این روزها احساس می‌کنم که تنها شدم. و عمیق‌تر از آن‌چه که ممکن است این لحظات را می‌گذرانم. با این که دور و برت را گرفته‌اند. وابستگانی داری که به هر دلیل به تو گره خورده‌اند اما تنهایی را حس می‌کنی. ریشه در جانت کرده و دست بردار نیست. نمی‌دانم آغازی برای یک دوره‌ی جدید زندگی است یا من همه رویدادها را بزرگ می‌بینم. هر چه هست وجود دارد و باید با آن رفاقت کرد تا بازی دیگری از این گردون دوار هزار نقش ...
نظرات 1 + ارسال نظر
صادق شنبه 1 دی‌ماه سال 1386 ساعت 06:34 ب.ظ

سلام
باورمیکنی ؟ همین امروز با اینجا آشنا شدم و یک نفس از۸۲ تا امروز راخواندم !!!
این دلتنگی واحساس تنهایی یک اپیدمی شده لابد !
اصلا می دانی چطور پیدایت کردم ؟
خیلی ساده . دریاهو جستجو کردم برای کلمه (( دلتنگی )) !
بهرحال دستت دردنکند . مطالب جالب و قابل قبول است . وکلی به من چسبید .
موفق باشی !

سلام دوست عزیز

برام خیلی جالب بود که کل آرشیو را خوانده‌ای. ممنونم از لطفت. انگار حس دل‌تنگی با دنیای مدرنیته‌ی امروزی پیوندی ناگسستنی داره...

در هر شکل آرزوی شادی و سلامتی برایتان دارم.
زمینی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد