ماه بهمن و یاد سنگین تو

الان یک سال است که تلاش می‌کنم پنهان کنم آن‌چه در نهان است و این جا ننویسم چرا که گفتن غم، غم می‌آورد و باری سنگین برای دوستانی که هرازگاهی به این جا سر می‌زنند. اما می‌خواهم بنویسم از او که بزرگ بود و هست و جای خالی‌اش چون حفره‌ای به عمق درک هستی در قلبم خالیست. از مادرم می‌گویم که سال گذشته برای همیشه از پیش ما رفت. این روزها را با بغض می گذرانم و اشکی که خیال آمدن ندارد و فقط تلخ‌تر و سنگین‌ترم می‌کند. یادش در هر لحظه با من است و آغوشش حسرتی پایدار. این‌ها را نوشتم تا بدانید علت کم‌کاری‌را و نبودن بعد از این را. هر گاه که بتوانم با خودم و پیرامونم آشتی کنم خواهم آمد.

پ.ن ۱- دیدن تئاتر افرا و بانوی سال‌خورده و مرغابی وحشی را به دوستان پیش‌نهاد می‌کنم. 

۲- هم‌بستگی وبلاگ‌نویسان با دانشجویان دربند تنها کاری‌ست که می‌توان در این دنیای مجازی کرد.

نظرات 1 + ارسال نظر
رفوزه سه‌شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:22 ق.ظ http://partizanha.blogsky.com

هدف خوبیه .. موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد