می بینمش با اون کلیدی که تو دستش داره و لبخند پک و پهنی که روی لباشه ...
مطمئنه که همه در ها رو می تونه باهاش باز کنه . لبخند بی ریای پر امیدش رو می بینم و هر چند دلم نمی آد دل بشکنم ولی می شکنم. و با صدای بلند می گم که:
این کلید، عزیز من! تقلبیه!! و نه تنها همه در ها رو باز نمی کنه، بلکه اصلا هیچ دری رو باز نمی کنه!!!
واماندگی اش رو نظاره می کنم واحساسی مخلوط از دلسوزی همراه با بدجنسی لبخند کج و معوجی رو بر لبانم میاره.
بدجنس !!!!
آخی... دلت اومد...