نز دیک است ... ؟


خون
دلمه بسته
برحنجره ی خراشیده ام
باد
خشکیده تر می کند
نای فریادم نیست

با چشمانم بر صحرا می نویسم
پیر می شود خاک

جوانه ای
پنهان
منتظر باران
می تکاند خود را

ترک می خورد زمین


آب آتش را نمی نشاند
حنجره ی تب دار!
تو را مرهمی شاید ؟ 

از گذر آب؟
نه !

می روم پاسوخته بر خاک
تشنه ...
نوایی می خواندم
باد
می رقصد:

بنویس !
بگذار تب هایت
هذیانت
آواز شود در دل قرن
می نویسم ..

اشک هایم
کاسه ی خاک را پُر می کند
سبز می گردد بر آن رویانه ای
جنگل نزدیک است؟
نظرات 9 + ارسال نظر
تایتانیک دوشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:45 ق.ظ http://www.titanic867.blogsky.com

عالی بود یه سری هم به من بزن

تنها دوشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:20 ق.ظ http://tanhayegooshegir.persianbgog.com

سلام زمینی عزیز.. ممنون که اومدی!!.. اونم قابل شما رو نداشت دوست خوبم... شعر خیلی قشنگی بود...

هاله دوشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:40 ق.ظ

زمینی جان معلومه که با شبح شوخی کردم. :) جوابتو دادم تو کامنت دونیم.

شراگیم دوشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:52 ب.ظ http://sandiego.persianblog.com

سلام دوست من..منون از لطفت...شعر بسیار زیبایی بود...:)

اسد دوشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:44 ب.ظ http://pardeh.blogspot.com

سلام زمینی عزیز،
من بارها گفته ام، اگر ترشی نخورید یک چیزی می شوید!:)))

اسد دوشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:30 ب.ظ http://pardeh.blogspot.com

ولی از شوخی گذشته بسیار زیبا بود و لذت بردیم! مرسی:)

م ر ی م چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:40 ق.ظ http://shodan.blogsky.com

سلام
(این یعنی ابراز وجود )

آدمیزاج چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:44 ب.ظ http://www.homosapiens.blogsky.com

خوشم نیومد، برای خوش اومدن منم که ننوشته بودی.

آرتا چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:51 ب.ظ

سلام. ما خیلی غمگینیم. به راهنماییتون احتیاج داریم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد