مجنون گمگشته (فرهاد پسا مدرن)

 
نه دیوانه وار دوستش می داشتم
چرا که مال خود می دانستمش
و نه ترس ازدست دادنش را داشتم
که حق خود می دانستمش
 
و چون رفت
نه سر بر کوه نهادم
چرا که عاقل بودم
و نه به کلامی گفتمش که بمان
که مغرور
 
در پی کنشی دریغا چنین آسان
رفت واینک 
فرهاد بی یار گشته ام من، آزاد آزاد
مانده ام من، تنها من
با آن همه من های دیگر
                               من بار دیگر باز
نظرات 13 + ارسال نظر
هوموساپینس یکشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 10:18 ب.ظ http://www.homosapiens.blogsky.com

این مدت ندیدم‌ات . تقصیر این ستاره نداشتن لینک‌ات است.
الان قبلی‌ها را خواندم.
مورچه را دوست داشتم!
این فرهاد پست مدرن‌ات هم باحال است!
یک حسی به من می‌گوید ایده هایت خیلی خوبولوست!
یک حسی هم از فرم‌ها خفن حال نمی‌کند! جوری که آدم حوس می‌کند هی کلمه‌ها و فرم کلی را عوض کند تو ذهنش! بازی باحالی است. ذهن را مشغولیده می‌نماید. بوق ... بوق ... بوق!

رویا یکشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 10:51 ب.ظ http://intimate.persianblog.com

همیشه همینه! قدر چیزی رو که داریم نمی دونیم. خیلی قشنگ بود

نیمه ی زمینی یکشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 11:10 ب.ظ

ببینید تورو خدا تا سرم گرم مهموناست این فرهاد ما پست مدرن شده.. شما بگید به کی شکایت کنم؟
ولی فرهاد جونم خیلی خوب پیشرفت کردی. دوست داشتم.

آرتا یکشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 11:19 ب.ظ

آره دیگه مجنون این دوره و زمونه باید این شکلی هم باشه... چه انتظاری میشه داشت!

انا دوشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 12:45 ق.ظ http://mobarezekoochak.persianblog.com

موافقم!
ارتا جان :اینم مجنون پست مدرنه!

زیستن دوشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 03:10 ق.ظ http://zistan.persianblog.com/

سلول های زنده ی ِ بدن ما

کاش می شد
حال محبوبه
یا کاوه و هستی را
پرسید از مورچه

افقی سبز را
با قدم های نمکینش
رد می کند
از عمودهای آهنی
بی وقت ملاقات

مورچه!
مورچه یِ زیبا
مورچه یِ آزاد
سال نو مبارک

زمینی عزیزم ... سلام .... تمام این گفتگو بر مبنای تصور من از شعر سارای عزیز و پیغام تو پدید آمد . من گمان می کنم که شعر سارا برگرفته و ملهم از نوشتهء فرزانه باشد که لینکش را برایت نوشتم . کل ماجرا همین بود و نه بیشتر . معذرت می خواهم اگر اشتباهی کردم و باعث دردسر شدم!

و اما این شعر فرهاد پسامدرن ... چه زیبا و واقعی ست.
نمی‌دانم که از این نوشتن چه سودی خواهم برد ولی به نوعی میخواهم که بگویم که درد مشترکی داریم ! تو دلیلی برای تلاش کردن و خواستن و شاید التماس کردن نمی‌دیدی و من توجیهی و حقی برای خود قائل نبودم ! نمی‌توانستم که بخواهم و یا اینکه باشم ! و نتیجه هردو حالت بی‌یار ماندن است . تنها و حسرتی ............

تنها دوشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:10 ق.ظ http://tanhayegooshegir.persianblog.com

سلام زمینی گلم.. خوبی عزیز.. ببخش که دیر اومدم.. به خدا به یادت هستم همیشه.. ولی هنوز برنامة آپدیت کردن تو دستم نیمده.. از آخرین باری که من اومدم خیلی آپدیت کردی!!..

تنها دوشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:53 ق.ظ http://tanhayegooshegir.persianblog.com

خیلی شعر قشنگی بود زمینی عزیز.. نیمدونم چی بگم...ولی خیلی به دلم نشست..
نه دیوانه وار دوستش میداشتم.. چرا که مال خود میدانستمش... و نه ترس از دست دادنش را داشتم... که حق خود میدانستمش..
واقعآ قشنگ بود..

نسرین دوشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 12:21 ب.ظ

زمینی جان !
زیبا بود !
جبران خلیل جبران در مورد عشق میگه :
« عشق ٫ تنها آزادی است ٫ زیرا چنان روح را تعالی می بخشد که قوانین بشری و پدیده های طبیعی مسیر آن را تغییر نمی دهند . »
ضمنا قابل توجه اسد عزیز ٫ شیرین و فرهاد این دفعه دیگه کاملا واضح و روشن خودشونو « لو » دادن . دیگه نگی من و عیال حدس هامون همیشه درسته !:))

تنها سه‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:08 ق.ظ http://tanhayegooshegir.persianblog.com

سلام زمینی جان.. اومدم یه سری بزنم ببینم آپدیت کردی بانه.. خوشباشی دوست عزیزم..

شبنم سه‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 09:57 ق.ظ http://shabnamjon.persianblog.com

سلام سلام سلام
حالا خوش به حال اون یا خوش به حال شما؟؟!!

سالومه پزشکپور سه‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 10:59 ق.ظ http://otaghe-rang.persianblog.com

سلام زمینی عزیز / نمایشگاه هنوز ادامه داره :)

چه شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 01:26 ق.ظ

تو که بی وفا نبودی پدرسگ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد