غرق شدن یک کوچه در سیلاب
خشک شدن یک بچه از دود ذغال
خالی شدن یک نهر از آب
و شاشیدن یک گربه به اقبال بلند.
وحشت کردن باد پشت یک پستو
لرزش پنجره از تهدید
جمع کردن رخت از بند لباس
و افتادن یک کلاغ از شدت ضعف.
عشوه یک اسب نجیب پیش یک یابو
خندیدن یک قورباغه به غارغار بلند
و باز شدن هفت در تودرتو
روی گلهای قالی
خواندن ارقام از روی کتاب
و دیوانه شدن.
فکر کنم اشکال از منه... آخه هیچی نفهمیدم!!!!!!!!!!
زمینی عزیز ٬ اول بگم که شعرت خیلی بهم چسبید چون فضای بسیار بدیعی داشت ٬ دوم هم بگم که چند بار می خواستم بیام وبلاگت ولی صفحه ات باز نمی شد ( بارها و بارها این اتفاق افتاد ) سوم اینکه تو از اولین دوستان وبلاگی من هستی و آدم اولین ها رو هیچوقت فراموش نمی کنه ٬ امیدوارم این دوستی مجازی همچنان پابرجا باشه .