بهمن ۵۷ و بعد از آن (شوخی با سبک سهراب سپهری)

 
غرق شدن یک کوچه در سیلاب
خشک شدن یک بچه از دود ذغال
خالی شدن یک نهر از آب
و شاشیدن یک گربه به اقبال بلند.

وحشت کردن باد پشت یک پستو
لرزش پنجره از تهدید
جمع کردن رخت از بند لباس
و افتادن یک کلاغ از شدت ضعف.

عشوه یک اسب نجیب پیش یک یابو
خندیدن یک قورباغه به غارغار بلند
و باز شدن هفت در تودرتو
روی گل‌های قالی

خواندن ارقام از روی کتاب
                                 و دیوانه شدن.
نظرات 2 + ارسال نظر
آرتا شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 06:16 ق.ظ

فکر کنم اشکال از منه... آخه هیچی نفهمیدم!!!!!!!!!!

جن تئاترشهر ! یکشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 11:55 ب.ظ http://jenbudadeh.persianblog.com/

زمینی عزیز ٬ اول بگم که شعرت خیلی بهم چسبید چون فضای بسیار بدیعی داشت ٬ دوم هم بگم که چند بار می خواستم بیام وبلاگت ولی صفحه ات باز نمی شد ( بارها و بارها این اتفاق افتاد ) سوم اینکه تو از اولین دوستان وبلاگی من هستی و آدم اولین ها رو هیچوقت فراموش نمی کنه ٬ امیدوارم این دوستی مجازی همچنان پابرجا باشه .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد