از هر چه بگذری همه با هم برادریم


چندی پیش مجله یوگا* را می‌خواندم که به مقاله‌ی زیر برخورد کردم و حیفم آمد که لذتش را با شما تقسیم نکنم.
متن زیر بخشی از جواب «رییس سیاتل»[یکی از قبایل سرخ پوستان] به رییس‌جمهور امریکاست. رییس بزرگ سفیدها برای خریداری زمین‌ها و محفوظ داشتن مناطق اسکان سرخپوستان طرحی تهیه کرد و اینک جواب رییس سرخ پوستان را با هم می‌خوانیم. روشن گری او قابل تحسین است.

شما چگونه می‌توانید آسمان را و گرمای زمین را بخرید یا بفروشید؟ چنین اندیشه‌ای برای ما عجیب است. اگر ما صاحب طراوت هوا و تلالو آب نباشیم، شما چگونه می‌توانید آن را بخرید؟
هر گوشه‌ای از این زمین برای مردم من مقدس است، هر سوزن درخشنده‌ی کاج، هر ریگ ساحل، هر غبار در تاریکی جنگل، هر پاکی و نجوای حشره‌ای در یاد و تجربه‌ی مردم من مقدس است. شیره‌ای که در درون درخت‌ها در گردش است، خاطره‌های انسان سرخ پوست را به همراه دارد...
آب زلالی که در نهرها و رودها جریان دارد، فقط آب نیست، بلکه خون نیاکان ماست. اگر ما به شما زمین بفروشیم، شما باید به‌خاطر داشته باشید که زمین مقدس است و شما باید به فرزندانتان بیاموزید که زمین مقدس است...
ما می دانیم که انسان سفیدپوست راه ما را نمی فهمد. هر بخشی از زمین برای او مانند قسمت دیگراست، او بیگانه‌ای را می‌ماند که شبانگاه می‌آید و آن چه از زمین بخواهد می‌برد.زمین برادر او نیست دشمن اوست. وقتی بر آن تسلط یافت، می‌گذارد و می‌گذرد، او قبر پدرانش را ترک می‌کند و برایش مهم نیست. او زمین را از بچه‌هایش می‌دزدد و برایش اهمیتی ندارد، قبر پدران و حق فرزندان برای او فراموش شده هستند...
منظره‌ی شهر‌های شما، چشم‌های انسان سرخ پوست را به درد می‌آورد. اما شاید این بدان جهت است که انسان سرخ پوست وحشی است و نمی‌فهمد. آن جا -در شهر های سفید پوستان- نقطه‌ی آرامی نیست. جایی نیست که بتوان در بهار صدای رقص برگ‌ها را شنید، صدای بال حشره‌ها را، اما شاید این بدان جهت است که من وحشی‌ام و نمی‌فهمم، صدای تق تق انگار به گوش فحش می‌دهد.
من یک سرخ پوستم و نمی‌فهمم. سرخ پوست صدای آرام باد را که بر سینه‌ی مرداب می‌خورد و بوی باد را که با باران نیم روز شسته شده یا کاج معطرش کرده، ترجیح می‌دهد.
هوا برای سرخ پوست گران بهاست، برای همه چیز هایی که یکسان تنفس می‌کنند، جانور، درخت و انسان... به نظر نمی‌آید که انسان سفید پوست به هوایی که تنفس می‌کند، توجه داشته باشد. او مثل کسی است که روزهاست در احتضار به سر می برد، میان گند بی‌حس شده است...

پیشنهاد می‌کنم که حتما این مقاله رو بخونید، می‌خواستم کامل بنویسم اما فکر کردم که از حوصله خارج خواهد شد.
* دانش یوگا- دو ماه نامه، سال دوم،ش. ۸، بهمن و اسفند ۸۲. قیمت ۶۵۰.ت. صص ۱۶-۱۸
نظرات 5 + ارسال نظر
آرتا دوشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 09:15 ق.ظ

زمینی عزیز آف لاین حتما میخونمش.

نینا دوشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 12:31 ب.ظ http://www.tazehayehollywood.persianblog.com

سلام دوست عزیز : وب جالبی داری . موفق باشی . به من هم سر بزن خوشحال میشم . به سر زدنش می ارزه . فکرنکنم بدت بیاد .

شبنم سه‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 01:02 ق.ظ http://shabnamjoon.persianblog.com

سلام زمینی عزیز
انگار خیلی وقته اینجا نیومدم!!!چقدر مطلب جدید!!!
و چه مقاله قشنگی ، در اصل چه طرز فکر قشنگی!!
درست گفتین سرگرم کارم حسابی و خیلی خسته.منکه به شب زنده داری معروف بودم حالا دیگه ساعت ۱۰ خوابم میگیره!ولی هنوز همون شبنم قبلیماااااااااااااااااا...فراموشم نکنیداااااا....از عمو اسد هم که خبری نیست.

تنها سه‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 05:50 ق.ظ http://tanhayegooshegir.persianblog.com

سلام زمینی جان..:))

نسرین سه‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 05:40 ب.ظ

زمینی جان !
متن خواندنی و قابل تأملی بود . من که به خود مقاله دسترسی ندارم ولی همین قدرش را هم که زحمت کشیده ونوشته بودی غنیمت بود .

نسرین عزیزم
سلام
امیدوارم خوب و سلامت باشی. خانمی یک آدرس ایمیل درست کن تا متن را کامل برات بفرستم. متاسفانه آدرس مجله مثل این که کار نمی کنه اگرنه از طریق اینترنت می تونستی بهش دسترسی داشته باشی.
از اون جایی که شبکه این جا با سرعت و کیفیت بالایی همراه است !! برات آدرس را می فرستم شاید تونستی باز کنی:
ای بابا این جا که نمی شه انگلیسی نوشت ! شرمنده...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد