خانم زمینی باز هم تشریف بردند ومن به صحبت کردن از طبیعت باید قناعت کنم، شاید هم دلیل اصلی این نوشته تلاشی باشه که با صحبت از جایی که او آنجاست کمی احساس نزدیکی بیشتر با ایشون کنم:)
اگر قرار بود که عمر جاودان داشته باشیم و از من میپرسیدند که در چه فصلی از سال دوست داری زندگی کنی، بدون هیچ تردیدی می گفتم اکنون! بهشت واقعی باید رنگ و بوی این روزها را داشتهباشد.
ماههای مرداد و شهریور زیباترین ماههای سال هستند، این را شهرنشینان، بخصوص آنان که در شهرهای بزگ مثل تهران زندگی میکنند شاید هرگز درک نکنند، ولی آنها که مثل من مدتی در ده زندگیکردهاند میدانند چه میگویم!
در این روزها طبیعت به اوج خود رسیدهاست و گویی همه چیز در جوشش و برآمدن است. میوههای کال رسیدهاند و رسیدهها سرشار از شیره ای ملس هستند.
همه چیز در اوج دلربایی و بارآوری و بخشندگی است. دنیایی مهربان تر و بخشندهتر از این روزها در هیچ مقطعی از سال سراغ ندارم. جهان به اوج و تکامل خود رسیدهاست و اندیشه پاییز ویرانگر که در ضمیرناخودآگاهت داریاش این کمال را رنگی خاصتر و همچنین تراژیکترمیبخشد...
... آه که دل انسانی در معبر زیبایی و مرگ چه پرتوان از عشق و از درد فشرده میشود.
گیاهان وحشی گلهای زیباییشان را که نشانه دلبری بیدغدغه جوانی بود به دانههایی تبدیل کرده اند که مفهوم واقعی زیبایی، یعنی « بشارت ادامه زندگی» هستند. این گیاهان رسیده و رو به پاییزهمچون تجسم تبدیل معشوقهی طنازم به مادری مهربان، دلم را سرشار از مهر و عشق به زندگی و جهان میکند.
همیشه برایم مفهوم داشتن، مفید بودن، هدفمند و سودمند بودن تجسم واقعی زیبایی بودهاست. هیچ وقت رنگ های زیبا و زرق و برقهای دلفریب دلم را مدت زیادی به خود مشغول نکردهاست. با دیدن هر زیبایی، از خویش پرسیدهام: که چه؟ برای جه؟ به چه دردی میخورد و چه خواهد شد؟
می دانم حرفهای مدرنی نیستند ولی بگذریم...
از زیبایی تابستان میگفتم که مرا دیوانه خویش میکند. میدانم که توصیف ملموس آن برای کسی که طبیعت روستا در این فصل را به معنای واقعی تجربه نکردهاست مشکل است. و برای آن ها که طبیعت پرجوش و خروش و خروش حشرات و گیاهان را در این روزهای گرم و جوشان تجربه کردهاند احتیاجی به این همه توصیف نیست.
پس کافی است که اشارهای کوتاه بکنم و بگذرم: بعد از ظهرهای داغ، بوی علف درو شده وتازه خشک شده در ده و پرواز زنبورها صدای خواندن ملخها در میان علفهای خاک آلود و خشک صحرا...