به مناسبت تولد فروغ با یک روز تاخیر !

 
سال پیش سالروز مرگ فروغ قول دادم بودم درباره ساختار شعر هایش بنویسم و البته در روز تولدش منتها امسال آن قدر سرم شلوغ بود که روز تولدش گذشت حال این هم وفای به عهد با اندکی تاخیر!!


        
فروغ بیشتر از صنعت تشخیص و تشبیه در اشعارش استفاده می کند.  در مباحث جدید زبان شناسی و صنایع ادبی نیز با تسلط بر زبان و استفاده از هنجار گریزی های اغلب معنایی و واژگانی به زبان ویزه خود دست یافته است.
در شعر او نحو زبان معمولا به شیوه زبان خودکار است و ارکان جمله سر جای خود قرار دارند. سهل و ممتنع بودن زبان او یاد آور زبان سعدی است. مانند:

 

-       آن روزها رفتند[1] ...

-       بیش از این ها، آه ، آری / بیش از این ها می توان خاموش ماند[2] ...

-       همه ی هستی من آیه تاریکی است[3] ...

-       آن گاه / خورشید سرد شد / و برکت از زمین ها رفت[4] ...

-       چون سنگ ها صدای مرا گوش می کنی[5] ... (در غزل هم این گونه است)

 

شعر او سرشار از صور خیال و تصاویر است ، به خصوص در « ایمان بیاوریم ... »

این تصاویر ویژه زبان و دیدگاه اوست، گویی از متن زندگی انتخاب شده اند تا توسط شاعری توانا ماندگار شوند و از حالت مستعمل و روزمرگی بیرون آیند، لباس های شسته بر یک بند رخت از طریق زبان او تبدیل به یک قاب می گردد:

 

-       ... که جامه های شسته در آغوش دود های معطر/  بر بام های آفتابیتان تاب می خورد [6]

-       ... ای سرود ظر فهای مسین در سیاه کاری مطبخ[7]...

-       ... روی خاک ایستادم / با تنم که مثل گیاه / باد و آفتاب را / می مکد که زندگی کند[8]  

 

استفاده از آرایه های ادبی در زبان او به اندازه ای طبیعی نشسته است که نشانگردرونی شدن این صنایع در فکر و ذهن اوست .

عبارات و صنایع از زبان او سرازیر می شود. با سیر صعودی او در اشعارش هر چه پیشتر می آییم زبان او از خامی بیرون آمده و واژه ها چون موم در دست او نرم شده و به جا نشسته اند. دیگر واژه ها تنها یک معنا ندارند بلکه در عمق رفته و بار معنایی گسترده ای به خود می گیرند.

استفاده از صنعت تشخیص یاد آور این نکته است که فروغ با اشیاء همذات پنداری می کند و به آن ها جان می بخشد و به چشم یک انسان با آن ها ارتباط برقرار می کند:

 

-       اکنون نهال گردو / آن قدر قد کشیده که دیوار را برای برگ های جوانش / معنی کند[9]

-       ... که ذهن باغچه دارد آرام آرام / از خاطرات سبز تهی می شود[10]

-       ... و سوسک ... آه / وقتی که سوسک سخن می گوید[11]

 

زبان او مملو از حوز ه هایی است که در زندگی روز مره و اجتماعی کاربرد دارد، او به شدت اجتماعی است و این در زبانش منعکس است.:

 

-       زندگی شاید / یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد[12]

 

او گرفتار نوستالژی کودکی است :

 

-       ای هفت سالگی / ای لحظه ی شگفت عزیمت / بعد از تو هرچه رفت، در انبوهی از جنون و جهالت رفت ....[13]

-       من از دیار عروسک ها می آیم / از زیر سایه های درختان کاغذی ...[14]

-       آن بام های باد بادک های بازیگوش[15]

-       کوچه ای هست که در آن جا / پسرانی که به من عاشق بودند ، هنوز / با همان موهای درهم و گردن های باریک و پاهای لاغر / به تبسم های معصوم دخترکی می اندیشند که یک شب  او را باد با خود برد ...[16]

 

گاه در شعرش عمق فلسفی می بینیم :

 

-       هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد ، مرواریدی صید نخواهد کرد ...[17]

-       نان نیروی شگفت رسالت را / مغلوب کرده بود ...[18]

 

-    نهایت تمامی نیروها پیوستن است، پیوستن / به اصل روشن خورشید / و ریختن به شعور نور[19]

 

از دیدگاه فروغ کار هنری یک جور تلاشی است برای باقی ماندن و یا باقی گذاشتن « خود» و نفی مرگ. چنانکه خود می گوید:


تنها صداست که می ماند ... 

                                                                                                                    


[1]  . فرخزاد فروغ ، « تولدی دیگر»، مروارید، چاپ چهاردهم 1363 ، « آن روزها» ، ص 9

[2] .  همان جا ، « عروسک کوکی» ، ص 65

[3] .  همان جا، تولدی دیگر، ص 150

[4] . همان جا، « آیه های زمینی» ، ص 88

[5] .  ً، « غزل» ، ص 33

[6]  .  تولدی دیگر،  شعر « وهم سبز»

[7]  .   ً ، همان جا

[8]  .  ً ، « روی خاک»

[9]  .  فرخزاد فروغ، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد ... ، مروارید، چاپ هشتم،1369 ، « پنجره»، صص 63 و62  

[10] . همان جا، « دلم برای باغچه می سوزد »، صص70و 69

[11] . همان جا ، « تنها صداست که می ماند»، ص 92

[12] .  «تولدی دیگر» ، ص 151

[13] .  ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد ... ، « بعد از تو» ، ص46

[14] .  همان جا، « پنجره» ، ص60

[15] .  تولدی دیگر، « آن روزها» ، ص 9

[16] .  همان جا، «تولدی دیگر» ، ص 154و 153

[17] .  ً ، «تولدی دیگر» ، ص 155

[18] . ً ، « آیه های زمینی» ، ص 90

[19] . .  ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد ... ، « تنها صداست که می ماند» ، ص 93

نظرات 6 + ارسال نظر
کاميرا یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1383 ساعت 12:03 ق.ظ http://bandarabbascity.tk

سلاک وبلاگ خوبی داری رفيق. اون پست قبليت خيلی بيست بود !

مداد سیاه یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1383 ساعت 12:10 ق.ظ http://yazelarem.blogfa.com


این جا خانه من است !! خانه مرا بشناس !

http://yazelarem.blogfa.com

کیان یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1383 ساعت 02:27 ب.ظ http://www.tardidha.blogsky.com

چقدر جای این گونه مطالب و نگرش در رسانه وبلاگ خالی است با این حال فکر می کنم می توانستی مفصل تر به این مطلب بپردازی....

نی آوا یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1383 ساعت 02:53 ب.ظ http://neyava.persianblog.com

مرسی و واقعا ممنون. خیلی خوب بود.

نسرین یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1383 ساعت 05:03 ب.ظ

زمینی عزیزم
خیلی جالب بود . و با کیان عزیز هم کاملا موافقم ٫ جا داره که مفصل تر به این مطلب بپردازی .
ضمنا سالروز تولد این شاعره همیشه زنده مبارک و یادش گرامی!

آرتا چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1383 ساعت 09:10 ق.ظ http://darkness.blogsky.com

واییی . سال پیش این روزو یادم بود و تو وبلاگ یه شعر از فروغ نوشته بودم. ولی امسال انقدر فکرم مشغول بوده که اصلا یادم رفته بود. مرسی واسه یادآوری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد