شکست سکوت؟!

برای ترانه‌ی عزیز که مهرش جایی برای درنگ نگذاشت

 

شال‌گردن را بالا می‌کشم تنها چشمانم در صورتم پیداست. مصمم‌تر قدم برمی‌دارم که تا قله گامی بیش نیست. صدای له شدن برف در زیر قدم‌ها، آمیزش آن با سکوت و گاه پرواز پرنده‌ای در دوردست ... نگاهم به زیر سنگی سُر می‌خورد و اولین قاصدک‌ها را می بینم لرزان ساقه‌های کوتاهشان را در زیر قطره‌های برف آب شده پس می‌کشند. یاد داستان جنگ میان دو برادر می‌افتم که چله کوچیکه به بزرگه می‌گه این همه وقت داشتی و کاری نکردی ببین من چه می‌کنم! و همیشه نمایش غرش‌های چله‌ی کوچک در پایان فصل زمستان. وزش باد و باران و برف همراه هارت و پورت پر سر و صدایی که با رویش اولین گل بر زمین خاموش می‌شود. مستانه وعاشقانه به او می‌نگرد، به سخت‌کوشی‌اش در رویش و هم‌آغوشی‌اش با نور و آفتاب ... و دیگر حسرتی بر چشم که باید برود با دلی لرزان و قلبی آرزومند ِ لحظه‌ی دیدار- هر چند کوتاه و ناپایدار. عاشقِ ظرافت و زیبایی و مفتونِ لحظه‌ی رویش و گاهِ درود و بدرود ... این‌گونه است رفتن زمستان عاشق بازار شلوغ‌کن و آمدن بهار طناز و  لعبت‌باز ... اما انگار امسال پسرک سخت منتظر بوده که بی‌صدا و آرام جای‌گاه زمین را برای نوعروس آماده کرد و رفت. چنان که آمدنش و رفتنش احساس نشد. شاید نویدی باشد برای روزگاری نو، سبز و آرام هر چند که سخت دور است و محال. صلح میان عاشق و معشوق طبیعت را به فالی نیک می‌گیرم و آرزوی سالی سرشار از آرامش و صفا برای تمامی دوستان دیده و ندیده‌ام دارم.  

نظرات 5 + ارسال نظر
آشپزباشی پنج‌شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 02:04 ق.ظ http://ashpazbaashi.blogspot.com/

خدا پدر "ترانه‌ی عزیز" را بیامرزد که این سکوت شما را شکست!
ببینم عمو جان، این کامنت را شما گذاشته‌ای در وبلاگ من؟! آخه کامنت مربوطه برخلاف همیشه نه آدرس وبلاگ دارد و نه آدرس ایمیل...این است که شک کردم! بهرصورت ما که در بلاگ‌آباد یک برادرزاده بیشتر نداریم...
من هم برای تو سال خوبی آرزو دارم. نوروز، پیروز و فرخنده باد

ترانه پنج‌شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 06:03 ق.ظ

زمینی نازنین !
۴-۵روز پیش، هر وقت از پشت پنجره بیرون را نگاه می کردم جز درختان عریان و برف هیچ چشم اندازی نداشت. برف را دوست دارم اما از زمستان سرد و طولانی امسال و خانه ماندن با موقعیت خودم خسته شده بودم. آرزوی بهاری که تو وصف کرده بودی و پرنده گانی که مهاجرت کرده بودند دلم را امیدوار و گرم کرده بود و شوق آمدن زنده گی طبیعت را برایم پیام داشت. آه که چه زود دیروز در حالی که منتظر دخترم بودم چشمم به شقایق های وحشی زرد و سفیدو آبی افتاد که در کنار برفهایی که دیگر بزحمت دیده می شوند سر از زمین بیرون اورده بودند! باور کن همانوقت بیاد تو افتادم. مطمئن بودم همین امروز و فردا صدای غرش آبشارت را می شنوم! شاد و شادکام باشی!
ممنون نازنین!

مهدی پنج‌شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 02:46 ب.ظ http://redmeadee.blogspot.com

سلام
من یک پیش نویس از اساس نامه ی گروه وبلاگ نویسان سوسیالیست رو آماده کردم. البته بخشی از اون رو در وبلاگم گذاشتم. منتظر نظرات شما رفقا هستم.

کیان پنج‌شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 05:53 ب.ظ http://tardidha.blogsky.com/

زمینی عزیز سلام
نو شدن سال بر تو هم مبارک.آرزوی ایامی پر از شادکامی و آرامش و خلاقیت برایت دارم...

غزل جمعه 4 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 02:50 ب.ظ http://www.shahr-e-gheseh.blogspot.com/

زمینی مهربانم،‌
بقول آشپزباشی چه خوب که ترانه سکوتت را شکست.
سالی خوب برایت آرزو می کنم و امیدوارم قلمت همیشه پویا باشد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد