نمیدونم چرا امشب یاد چکمهی دندیوارم افتادم. کلاس اول و دوم دبستان که بودیم کفش بلا چکمهای را تبلیغ میکرد که اسمش دندیوارم بود و یادم میآید یکی از آن چکمهها را مادرم برایم خریده بود. در سرمای کشنده و برف زیاد آن سالها این چکمه یک جور احساس امنیت خاطر و گرما را برایم میآورد. محبتی که کفش به پاهای من ارزانی میداشت هنوز در پس ذهنم حضور دارد. علاقهی من به آن چکمه با دیدن عکس خرگوشی که چکمهاش شبیه چکمهام بود- در یک کتاب داستان روسی(واقعا یادش به خیر چه کتابهایی آن موقع بود) با نام روباه و خرگوش -دو صد چندان شده بود. خرگوشی که با هیزم برای زمستان خود کلبهای کوچک و گرم ساخت ... شاید تعجب کنید در این فصل گرما و یاد کردن از چکمهای زمستانه و داستانهای کودکانه. خودم هم در تعجب بودم اما وقتی عمیق فکر کردم دیدم که در طول دوازده سال تحصیل در مدرسه تنها همان دو سال اول و دوم ابتدایی برایم مفهوم مدرسه در معنای واقعی خودش حضور دارد و دیگر هیچ. و آن چکمههای فراموش نشدنی و گرمای مطبوعش در صبحهای زود که یخ در زیر پا خرچ خرچ صدا میکرد و احساس امنیت آن. این روزها احساس میکنم در محیطی یخزده راه میروم بدون داشتن هیچ چکمهای. حقوق اندک زنان و شایعههای کاهش حقوق نداشتهامان مرا سخت به آن سالهای سرد و یخ زده میبرد و آروزی داشتن چکمهای گرم و قابل اعتماد و در دسترس برای همه. متن کامل لایحه حمایت از خانواده بیشتر نشان از حمایت مردان دارد و تشویق آنها به داشتن چند همسر. این سالها شوخی برخی از مردان در محافل جمعی خودمانی اشاره به قدرت حاکمیت آنها در خانواده داشته است و اغلب با این جمله که « بروید خدا را شکر کنید که میتونیم چند تا زن داشتهباشیم و نداریم» تمام شدهاست. انگار که واقعا پادشاهان کوچک ما برای شادی خاطر رعایای خود دچار سختیهایی وصف ناپذیر شدهاند. غافل از آنکه چند همسری در مرحلهی نخست توهینی بس بزرگ به خود مردان است. قانونی که حتا حیوانات هم در زندگی خود ندارند. من فکر میکنم بسیاری از مردم ما با این قوانین مخالف هستند و جمع کردن امضاهای لغو سنگسار و حقوق برابر نشان از این جریان دارد. اما چرا واقعا چرا ما نمیتوانیم تاثیری بر شکلگیری لایحهها و تبصرههای قانونی داشتهباشیم؟ چرا نظر مردم و بازتاب عملکردشان در جریان زندگی برای طراحان قوانین مدنی ناچیز است؟ اگر اکنون بیتفاوت باشیم قطعا تغییر مصوبههای آینده به پیمودن راهی بس دراز و صرف انرژی مضاعف برای برگرداندن مصوبهها به شکل قبلیاشان خواهد برد. از آنجایی که وبلاگها (با توجه به طیف گوناگونی که از نظر سنی، تحصیلی، شغلی، مذهبی یا غیر مذهبی و ... دارند) به گونهای بازتاب افکار مردم هستند بیاییم نظرات خود را در وبلاگهایمان بنویسیم. شاید این اقدام نیز در کنار اقدامات دیگر کمکی باشد برای بهبود وضعیت زنان در جامعه و یا بهتر بگویم بهبود وضعیت همگان چرا که وقتی جامعه به سوی یکی از قطبهای جنسی کشیده شود فشاری که بر قطب دیگر میآید به طور غیر مستقیم بر وضعیت آنها نیز تاثیر خواهد گذاشت. از آنجایی که این اقدام هیچ گونه بازی و یا تعارفی در بر ندارد من از تمامی دوستان وبلاگنویس خواهش میکنم حداقل در یکی از نوشتههای هفتهی آینده نظرات خودشان را دربارهی حقوق زنان بنویسند. این که چگونه فکر میکنند آیا با تصویب لایحهی یاد شده موافق هستند یا مخالف و چه راهکارهایی را سودمند میدانند. قطعا بازخورد این نوشتهها بیتاثیر نخواهد بود. از کسانی که احساس مسئولیت میکنند و برخوردی فعالانه خواهند داشت تشکر میکنم.
پ.ن: از تمامی مردانی که برای حقوق برابر انسانی میکوشند از صمیم قلبم متشکرم و از نقل قولی که آوردهام عذرخواهی میکنم که روی سخنم با آنها نیست.
به نام مادرم زهرای اطهر (س)
سلام بانوی بزرگ وبلاگ نویس و عزیز و پیشکسوت من. من تمام رنجهایی رو که خواهرم هنگام طلاقش کشید لمس کردم و دیدم چطور حاکمیت مردانه ی جامعه با زنهایی که حق زندگی را مطالبه می کنند مثل فواحش قرون وسطی رفتار می کنه . من دیدم موهای سپید مادرم رو که سه سال در بیدادگاههای حاکمیت مردانه طبقات ظلم رو بالا و پایین میرفت . دیدم . یادم میاد همون موقع بود که یادداشتی توی وبلاگم نوشتم. و اون رو به نرهای جامعه نسبت دادم (کلمه ی مرد باشکوهتر از اونیه که روی هر نری گذاشته بشه ) .
یقین بدار با تو همپیمانم . پیمانی نانوشته و ناگفته. امیدوارم روزی بتونم اشکی رو که الان تو چشمام حلقه زده ، توی وبلاگم نشون بدم.
فدای همه ی زنهای کشورم . فدای ناموس . فدای مادرم.
سلام. در حکومت مردان! مردان بر زنان حکم می رانند نه بر اقتضای دین چه به اقتضای میل... و در حکومت زنان نیز هم...
هرگاه مبنای دین برابری و مساوات بین این دو بود و زنان به اندازه مردان دولتمند شدند شاید کسانی باشند که اجازه ندهند حق طرفین پایمال شود