آب گل آلود است و ...


 از بم خیلی وقت است که برگشتم اما مدتی بلاگ اسکای با ما قهر بود و مدتی دیگر کامپیوترم دچار اشکال بود از همه ی دوستانی که به خونه ی ما اومدند و سری زدند تشکر می کنم. و اما فکر کنم دیگر از بم نوشتن برای همه تکراری باشد با توجه به اینکه اخبار در وبلاگ های دیگر انعکاس یافته است. فقط چند نکته را براتون می نویسم :

۱- مردمان بم بسیار مهربان و مهمان نوازند و در مدت یک هفته ای که آن جا بودم رفتار هایی دیدم که هر گز فراموش نمی کنم. آن ها با اینکه تحت فشار شدید روانی و روحی بودند از تمامی گروه نجات مداوم تشکر می کردند... پیرزنی پس از اینکه کار پزشکی برایش انجام دادیم چند عدد پرتقال بم در دستانم گذاشت و هر چقدر اصرار می کردم که باشد خودتون استفاده کنید برای بچه ها لازم است ، قبول نکرد و من هنوز چشمان پر محبتش را فراموش نمی کنم.
و یا مردی دیگری برایمان خرما آورد و از این رفتار های محبت آمیز بسیار دیدیم، اگر بخواهم صادق باشم بعید می دونم بتوانم در چنین شرایطی رفتاری به خوبی آن ها داشته باشم و شاید هم با جماعتی که به سراغم بیان تازه دعوا کنم که چرا به ما نمی رسید و ...
۲- در هفته ی اول بیشترین کاری که شد توسط نیروهای مردمی بود و داوطلب. البته جا دارد از چند نفر همین جا یاد کنم دو خانم دکتر دارو ساز که در جایگاه موقتی هلال احمر بودند و شبانه روزی به گروه های امداد دارو و وسایل تحویل می دادند .. اون قدر نازنین و دوست داشتنی بودند با روحیه ی خستگی ناپذیر خود به تمامی گروه ها علاوه بر دارو انرژی هم می دادند!  دارو ها را هم تا جای ممکن سعی می کردند بهترین ها را در اختیار بگذارند. یا راننده آمبولانسی که از استان اصفهان آمده بود و البته به طور داوطلب، اون قدر با محبت و از جان و دل در خدمت گروه بود که از توصیف خارج است و در منطقه بلافاصله به تمام کودکان بیسکویت و ... میداد و بغلشون می کرد و با محبتی که از قلب برمی خاست و نه تظاهر واقعا خدمت می کرد.
۳- مشکل مدیریتی که در تمامی سازمان ها و نهاد ها دیده می شود در چنین شرایطی خیلی خیلی بیشتر خودش را نشان می دهد. در روز های اول و حتا تقریبا آخر هفته ی اول هنوز سازمان دهی درست و حسابی انجام نشده بود. بعضی از نهاد ها خیلی گسترده در منطقه فعال بودند مثل سپاه پاسداران که با تجهیزات کامل خیلی منظم تر و درست تر منطقه را پوشش داده بود.
۴- متاسفانه در چنین شرایطی با رفتار هایی روبرو شدیم که نشان از کم بینی های خود ماست هر کسی می خواست گروه خودش را مهم تر جلوه بدهد و بگوید من بیشتر کار کردم و روسا هم طبق معمول به دنبال تشویقی گرفتن بودند البته نه همه
۵- از چادر های خارجی خبری در منطقه نبود ! بقیه اجناس را نمی تونم بگم چون درگیر درمان و کمک و ... بودیم و کمتر فرصت تحقیق در این گونه موارد
۶- لباس های دست دوم را مردم استفاده نمی کنند و اگر مدیریتی وجود داشت این همه هزینه و انرژی تلف نمی شد تا این اجناس به آن جا برود و مردم آن ها را در خیابان ها بریزند
۷- تازه ترین خبری که می توانم از آن جا بدهم که مربوط به چهار روز پیش است این است که دزدی در منطقه فراوان است چه اشرار که کامیون ها را خالی می کنند و یا انبار را و چه نیروهای دیگر اعم از مردمی یا اداری ... مردم هنوز در وضعیت بدی هستند و بسیاری از افراد در آن جا به فکر نو نوار کردن خودشون و سوغات آوردن برای زن و بچه هاشون از اجناس های خارجی هستند. خیلی غم انگیز است وقتی می بینم حتا خود این مردم نه لزوما نهاد یا سازمان دولتی سوءاستفاده چی هستند و در این جور موارد به دنبال ماهیگیری .. می تونید تصور کنید که افرادی با عنوان نیروی داوطلب در منطقه میایند و با تیپی که حدودا ۳۰ هزار تومان است و وقتی دارند می رند لباس هاشون عوض شده و تیپ شون حدودا ۱۵۰ هزار تومن شده !؟
ما شدیدا احتیاج به بستر سازی فرهنگی در مردم داریم، ما ملتی احساساتی هستیم که در روزهای اولیه همگی بسیج می شویم و کمک می کنیم اما بعد دوباره برمی گردیم به حالت اولیه و آفتابه لگن دزدی
بازسازی شروع شده و سعی می کنند که از چند منطقه همین طور بسازند و بروند به درون هسته ی شهری اما همچنان جسد از زیر آوار ها در می آید و وضعیت عفونت و بیماری هم هست.
خوب این هم یک گزارش خلاصه شده از بم. حالا جا دارد که از دوست نازنینم تشکر کنم که لطف کرده و دو یادداشت از طرف من نوشته اما لازم است که یک رازی را با شما هم در میون بگذارم اون این است که زمینی متعلق به ما است و گاهی دوستم و گاهی من در آن می نویسیم و در واقع خونه ی مشترکی است که خیلی دوستش دارم.
راستی ببخشید طولانی شد غیبت که طول بکشد این عواقب را هم دارد ! از طرفی واقعا خلاصه تر از این هم نمی شد گزارشی نوشت حکایت  همچنان باقی است ..