ساعت دیواری آونگ دار رو به رویم روی دیوار است. عقربه ها به کندی بار زمان بی زمان را به دوش می کشند و گاه خمیازه ای تحویلم می دهند. ساعت را که بر می دارم می بینم باتری اش سولفاته شده و من از این همه شباهت در شگفتم !

گردنه حیران


سوال کوه بود که ایستاد.
بیهودگی بادی که در پی جواب رفت.

به یاد او


متاسفانه باید بگم که مهدی فتحی هنرمند و بازیگر قوی ما از بین ما رفت. او انسانی بزرگ بود و حضور تکرار نشدنی او را در عرصه ی سینما و تئاتر .. همگی در خاطر داریم. از این که او از بیماری که داشت و رنجی که می برد راحت شده است کمی دلم آرام می گیرد اما و هزار افسوس برای ما که عزیزی را از دست داده ایم که حالا حالا ها کسی به گرد توانایی هایش نخواهد رسید.
ما هم در غم خانواده ی او شریکیم. و به باز ماندگانش تسلیت می گوییم.
جن بو داده در این باره نوشته است ..

گذر زمان


بر بام خانه ی ویران
آهسته آهسته می بارد
                              باران.
از سقف بر من
قطره قطره می چکد 
                              آب باران.
و من این جا نشسته
                               آب را
چکه چکه
             می شمارم.