در آمیختن




مجال
بی رحمانه اندک بود و
واقعه
      سخت
              نا منتظر.

از بهار
        حظ تماشایی نچشیدیم،
که قفس
          باغ را پژمرده می کند.


*

از آفتاب و نفس
چنان بریده خواهم شد
که لب از بوسه ای ناسیراب.


برهنه
بگو برهنه به خاکم کنند
سراپا برهنه
بدان گونه که عشق را نماز می بریم،ـ
که بی شایبه ی حجابی
با خاک
عاشقانه
          در آمیختن می خواهم.


احمد شاملو
نظرات 2 + ارسال نظر
آرتا شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:17 ق.ظ

واقعا شعرهای شاملو محشره!

نسرين شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:10 ب.ظ

سلام زمينی جان ٫ اين روزها گرفتارم و کمتر فرصت ارتباط با اينترنت را دارم .
ولی اتفاقا هر بار که به دلائلی ارتباطم با اين دنيای مجازی کمتر ميشه بيشتر به دلبستگی خودم با دوستان عزيزی که از اين طريق پيدا کردم پی می برم .

از شعر زيبای شاملو هم مثل هميشه لذت بردم . انتخاب خوبی بود ٫ مرسی .

نسرین عزیزم
چقدر خوشحالم که دوباره می بینمت. این مدت این جا بدون تو خیلی سوت و کور بود.امیدوارم گرفتاری ها زودتر حل بشه و ما نسرین پرشور وبلاگستان را مثل همیشه فعال ببینیم. راستی در مورد فصل مورد علاقه باید بگم که باز هم وجه مشترک داریم من هم پاییز را دوست دارم تا زمانی که برگ ها حضور دارند حالا یا روی درختان و یا روی زمین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد