اخبار خوبی نیست. بارش برف که باید شادیآور باشد بیشتر نگران کننده شده است. در رشت مردم شدیدا با بحران روبهرو شده اند. به علت قطعی برق و گاز و ... زندگی مردم فلج شدهاست. دوستی که در رشت است میگوید نانواییها نان پخت نمیکنند و مردم سیبزمینی را کیلویی ۷۰۰ تومان خریداری میکنند. این ایام هم خواهد گذشت اما در این فکرم چرا؟ درست است که بخشی از این نابسامانی برعهدهی وضعیت اقتصادی ناپایدار ماست اما بخشی از آن هم بر دوش من و تو به عنوان یک شهروند است. چگونه میشود که میوهفروشی بدون هیچگونه وجداندردی سیبزمینیای را که حداکثر کیلویی ۱۰۰ تومان خریدهاست بهراحتی به هفتبرابر قیمت میفروشد؟
و یا دور نرویم در همین تهران خودمون در کوچهها با انبوهی از برفهای پاکنشده روبهرو هستیم. اگر هر خانه یا آپارتمانی جلوی ساختمان خودش را پاک کند، پیادهروها این جور یخبندان نمیشد. واقعا اشکال از کجاست؟ همیشه موقع حرف زدن همهگی سخنرانان خوبی هستیم اما موقع عمل، اگر نظارهگری نباشد چه میکنیم؟ دلم درد میآید ما همان ملتی هستیم که سال ۵۷ غمخوار و یاریگر هم بودیم؟ آیا همان ملتی هستیم که برای بم متحدانه کمکرسانی میکردیم؟ آیا همیشه باید احساساتمان جریحهدار شود تا انسانی عمل کنیم؟ ما کجا ایستادهایم؟ اگر کسی علت را می داند مرا هم روشن کند، لطفا.