وب‌گردی


دیدم حالی برای نوشتن نیست. چرخی زدم در شهر دوست‌داشتنی‌ام و نوشته‌هایی که به دلم نشست این‌جا گذاشتم. ترتیب نوشته‌ها اتفاقی است.
هرنی : «... شادی آنها در برابر غمگینی ما شوکی به من وارد کرد که تا امروز نتوانسته ام از آن خارج شوم. لبخند پیروزمندانه شان که برای چندمین بار میپرسیدند "شهردار برنده شد" برای من خیلی سنگین بود. برای چندمین بار ظرف یک هفته فهمیدم که به عنوان یک دانشجو چقدر از آمال و آرزوهای جامعه دورافتاده ام. البته همه اش را در حالت شوک نگذرانده ام؛ به تحلیلکی هم رسیده ام که اگر عمری باقی ماند بعد از بازی برزیل – آلمان مینویسم.»
سیبستان: « اما حالیا باید به دوستانم دست کم بگویم که وقت خواندن شعرهای سوزناک و خودتخریبی و نا امیدی و دامن زدن به نا امیدی نیست. در واقع در این مورد هم دیگر دنیا تغییر کرده است و انتظار رفتار دیگری باید از خودمان داشته باشیم در برابر شکست. آنهم شکستی که هیچ سرشکستگی برای ما ندارد. شما همه بهترین تلاش خود را کردید تا دموکرات باشید. همه جور مصلحت سنجی را هم گردن نهادید. این انتخابات از نظر بحث های فراگیر و اتکا به خرد جمعی بهترین انتخابات در طول عمر انقلاب بود. اما حریف انتخابات شما جوانمردانه بازی نکرد. وگرنه نتیجه بازی چیز دیگری بود. اما اگر بازی انتخابات تمام شده است بازی های دیگر آغاز شده است. در شرایط شکست، نقد و بازسازی اصل است و بازگشت به میدان. راه دیگری نیست.»
زیتون: من فتوی می‌دم :) که رئیس‌جمهور جدیدو به ناخن انگشت سبابه‌ی چپمون هم حساب نکنیم و یه ذره از مواضعمون کوتاه نیاییم. ما نیروی عظیمی هستیم! من نمی‌فهمم ما باید از اونا بترسیم یا اونا از ما؟
شِت.( یعنی اَه) چرا تو این یه هفته این‌قدر غصه‌خوردیم؟
وب‌نوشت: هاشمی رفسنجانی در افکار عمومی اکثریت جامعه نمایندۀ قدرت، حکومت، و ثروت بود، حق یا ناحق! و آقای احمدی نژاد با رقابت آقای رفسنجانی بر موج شکاف حاکمیت و مردم و شکاف فقر و غناء سوار شد و در چهره غیر نخبگان جامعه به عنوان نمایندۀ مقابله با حاکمیت و مبارزه با فقر و نماد تغییر در لایه های عمومی جامعه، به خصوص در لایه های حاشیه شهرها و مردم عادی شناخته شد و رأی آورد.
ملکوت: وضع مردم ایران، وضع همان گربه‌ی در انبانی است که مولوی توصیف کرده است. سیاست‌مداران داخلی و خارجی، کسانی که رأی می‌دهند و کسانی که رأی نمی‌دهند، کسانی که تحلیل می‌دهند و کسانی که تحریم می‌کنند، همگی دست به دست هم داده‌اند و مردم را مثل گربه کرده‌اند توی کیسه گونی و بالای سرشان هزار بار چرخانده‌اند. حالا این گربه را بیرون آورده‌اند و می‌گویند راست راست راه برو!
آشپزباشی : ... برای اونها که خیلی ناامیدن فقط یادآوری کنم که روزهای دشوارتر از این هم بوده. خیلی سخت‌تر. خیلی خیلی سخت‌تر
"در شرایط شکست، نقد و بازسازی اصل است و بازگشت به میدان. راه دیگری نیست."

سرزمین آفتاب : حالا که انتخابات! تمام شده. راه‌کارتان چیست؟ قربانی باشیم و قربانی بمانیم؟ یا بلند شویم، جل و پلاس‌مان را جمع و جور کنیم و باز مثل همیشه ذره ذره و با استقامت جلو برویم؟  در این یک مورد (حداقل) حق انتخاب داریم.
آدم و حوا : بگذارید شادی رقیب در همان فریاد مردم درمانده یی خلاصه شود که امروز در سر خیابان ها از شادی شکست دیگری و یا پیروزی خیالی فریاد کشیدند.    
شادی شاعرانه: ‌تو گویی مردم خواستند که دیگر نترسند، خواستند که آنها را از یاد مبری و تحقیرشان مکنی .. روزگار را چه دیدی، شاید روزی تو هم تحسین‌شان کردی.. و این ترس‌های ِ تو نیز مثل ِ همه‌ی تحلیل‌های‌َت، غلط از آب در آمد ..    
شبح : در این روزها باید ایستاد و خود را نقد کرد و به افق‌های جدید نگاه کرد. دوستانی که در داخل ایران هستند کاملا مراقب باشند اسیر احساسات لحظه‌یی نشوید ما روزهای بسیار سخت‌تری را دیده‌ایم. در سال‌های شصت کم نبودند کسانی که در یاس و ناامیدی خودکشی کردند یا مرگی تدریجی را برای خود فراهم دیدند.
صبور و امیدوار و دل‌نگران چشم‌ها را بگشاییم و ژرف‌اندیشی را بیاموزیم که تاریخ از این بازی‌گری‌ها بسیار داشته است
خواب‌گرد : پیروزی جهل بر ظلم!


و اما یک نکته، دوستانی که مرا می‌شناسند می‌دانند که اهل دروغ و خیال‌بافی نیستم. ماجرای امروز را می نویسم برای این که نقطه‌ای باشد برای بهتر دیدن و تحلیل نقاط ضعف خودمان. اغلب ما دوست داریم آن‌گونه که می‌پسندیم ببینیم اما حقیقت ممکن است در جای دیگری باشد. امروز در اتوبوسی که از امام حسین می‌آمد نشسته‌بودم و از نیمی از زنان داخل اتوبوس پرسیدم رای داده‌اند و به چه کسی؟ در میان جمع بیست نفری که در دست‌رس بودند : چهار نفر رای نداده‌بودند، چهار نفر به احمدی‌نژاد، ده نفر به هاشمی، و دو نفر سفید. داشتم پیاده که می‌شدم خانومی جلوی در ایستاده بود ازش پرسیدم رای دادی؟ با وحشت نگاهم کرد و گفت می‌خواین پیاده شین؟!
بعد‌تر در محیط دانشگاه از چند نفر آشنا پرسیدم و با تعجب با سه نفر مواجه شدم که به احمدی نژاد رای داده بودند اما نه فقیر بودند، نه بسیجی، و حتا نه مومن در معنای افراطی، یکی از آن‌ها که اصلا در بند حجاب و .. نبود! آن‌ها دانش‌جو بودند و علتش را گفتند که دوست‌اش داریم. گفته‌ی یکی از آن‌ها خیلی برایم جالب بود ، گفت دلش به حال احمدی‌نژاد سوخته‌است. و این دقیقا نقطه‌ای است که باید روی آن درنگ کرد، دانش‌جویان ما بدون مطالعه و یا دلیل قانع کننده‌ای انتخاب کرده‌اند. و اما می‌گویم دانش‌جویان چون کسانی که به هاشمی هم رای داده‌بودند دلیل قانع کننده و موجه‌ای حتا برای خود نداشتند و با کمی حرف زدن می‌دیدم که به فکر فرو می‌روند. و البته می‌دانم کسانی هم هستند که بسیار با سواد و اهل سیاست و دانش‌جو هستند اما توجه‌داشته‌باشید چند درصد از جمعیت دانش‌جویی را تشکیل می‌دهند؟ اگر دسته‌ی باسواد‌ها و دسته‌ی افراطی‌ها را جدا کنیم قشر بیش‌تر دانش‌جویان کسانی هستند که به سیاست علاقه‌ای ندارند و اگر در انتخابات رای می‌دهند علت در حفظ منافع شخصی از قبیل کاریابی و ... است. هم‌دیگر را بشناسیم.
پ.ن در گشت شبکه‌ای به این نوشته‌ی صنم رسیدم.( متاسفانه نظرخواهی نداشت برای‌اش همین‌جا می نویسم.) گرچه می‌دانم شرایط روحی خوبی را پشت‌سر نمی‌گذارد که احوال همگی ما با شدت و ضعف تقریبن چنین است. اما گله‌اش برجای می‌ماند. صنم جان، عزیزم اگر می‌خواهی برای سرزمینت کاری انجام دهی بدون مزد و منت باش. که این مردم خسته از تمامی به رخ کشیدن‌ها هستند. اگر مسئله‌ی زنان این‌جا دغدغه‌ات هست کارت را انجام بده بدون این‌که در انتظار پاداشی باشی. چرا که این ملت راه جیب‌اشان و احساس‌اشان و ... را مدت‌هاست که گم کرده‌اند. مردم ما شعور دارند و دغدغه‌اشان تنها نان نیست، اتفاقن بسیار هم در تجزیه و تحلیل امور مشارکت دارند اما بینش آن‌ها به اندازه‌ی لازم عمیق نشده. به آنان حق بده کسی را برگزینند که احساس کنند فاصله‌ی نزدیکی با آن‌ها دارد. سابقه‌ی کاندیداها در دست‌رس عموم ملت نیست و آن‌ها آن‌چه را که در جریان سخنرانی‌ها شنیده‌اند تحلیل می‌کنند. پس بگذاریم تا احمدی نژاد وفای به عهدش را به مردم نشان دهد.  این هم راهی است برای رسیدن به روشن‌بینی، راه آزمون و خطا که باب میل بیش‌تر آن‌هاست.
خورشید خانوم : «... مثلا موضوع تحقیق استادم که راجع به توریسم تو کشورای آمریکای جنوبی هست اصلا هم بد نیست! فکر کنم از تحقیق در مورد همجنسگرایی در زنان ایرانی و تقابل اسلام و حقوق زنان و هویت عمومی و خصوصی زنان ایرانی (درونی و اندرونی) و موج اول فمینیسم ایرانی و سایر مواردی که به ایران مربوط می شه به درد بخور تر باشه! ظاهرا مردم ایران به این چیزا احتیاج ندارن و فقط باید در مورد تهیه نون شب براشون حرف زد و در واقع براشون نون شب فراهم کرد. باور کنین اینو به خاطر رایشون به احمدی نژاد نمی گم. این رو از حرف های دوستای روشنفکر طرفدار حقوق بشر فهمیدم. من هم که اقتصاد بارم نیست و نمی تونم نون آور باشم... »
نظرات 6 + ارسال نظر
هاله یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 11:12 ق.ظ

تو ماهی، گلی و حرفات مرحم. تو مهربون و خوش‌قلبی. همه اینا. عزیز‌دلمی.

کیان دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 07:47 ق.ظ

با همه ی نا امیدیها زندگی همچنان ادامه دارد...باید ادامه داد

نی آوا یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 02:11 ب.ظ

سلاممم. خوبی؟ کجایی؟؟؟ رفتی دیار سبز؟

صد سال تنهایی پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 04:32 ق.ظ http://www.sadsaltanhai.blogfa.com

ابتکار جالبی بود . چرا به فکر من نرسید .
حیف از صد سال تنهایی چیزی نیاوردی .
راستی من شما رو از وبلاگ آقای عباس معروفی پیدا کردم . شما رو لینک کرده بود

قریه چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 04:03 ق.ظ http://www.shahriar.gharieh.com

همیشه سبز و قریه‌ات آباد
اگه یه موقع از این حوالی گذر کردین خوشحال می شیم میزبان حضور گرمتون باشیم

master سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 07:27 ق.ظ http://gamelog.blogfa.com

من قصد تعویض لینک دارم اگه شما موافقید لینک من را با نام (برو اینجا هزاران قالب+نقد بازی+اخبار بازی+بهترینا+ضرر نداره) قرار داده و در نظرات وبلاگ ما به ما اطلاع دهید لینک شما را بذاریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد