آن چه گذشت !


نمی دونم تا حالا شده کلید خونه اتون را گم کنید؟
گاهی وقتا پیش میاد اما حالا این را تصور کنید که می آیید جلوی خونه اتون سرتون را هم بالا می گیرید و کلید را در درون در می اندازید .. اه .. چرا باز نمی شه؟ کمی به این ور و اون ور نگاه می کنید می بینید که همه ی همسایه ها با کلیدی در دست موندند منتظر و در قیافه ی همشون سردرگمی و گیجی دیده می شود.. تو دست بعضی هاشون هم که کلی بار است.. خوب چه می شه کرد؟
مهاجرت؟ نه اصلا خوب نیست خوب خونه اتون را دوست دارید
پس چه باید کرد؟
این وضع و حال تمام دوستان بلاگ اسکای در این مدت بود با یک بغل حرف نگفته و منتظر پشت در که کی باز بشه؟
کاش بلاگ اسکای حداقل توضیحی در این باره می داد. شکی نیست که با این روش بسیاری از
 دوستان خود را در آینده ای نزدیک از دست خواهد داد..



یک یادداشت کوتاه خصوصی

نسرین جان دلم برات تنگ شده خانمی. امیدوارم آقای بچه ها و خودت و بچه ها در نهایت سلامت و شادی باشید. ایمیل نداشتی این جا برات یادداشت گذاشتم :)



حیات

 
از جنگل خیالی ستارگان
در لحظه های پیدا و نا پیدای عبور
برگی می چینیم زیبا و بکر
همچون فریاد برهنه پرنده ای
 
بر این برگ
نقش صورتی را حک می زنیم که  شبیه به ماست
وآنگاه
خزان فرامی رسد
وما نیزبه هستی می پیوندیم

در طالقان

 
غروب هنگام
در کمرکش سنگی کوه، از نشیب جاده سر بالا
و زیر بار هیزم سنگین و خشک
                               آهسته می رود الاغ نحیف و سیاه
نشانده بر جبین خاک آلود صاحب اش
که از پی اش با چوبدستی نتراشیده می آید
                               آفتاب زرد چینهایی به غایت عمیق و سیاه
خاک آلود، خواب آلود، نالان، نالان
الاغ لاغر و دهقان فرسوده
                                و بار هیزم های بی پایان

با او در جلگه خیال

 
از تاروپود صدا
پارچه ای رنگ در رنگ
نه از جنس این دنیا می خواهم
تا تن لعبت خیال را
رخت نوعروس بپوشانم
 
بر دامنه ی دور کوه نور
آهسته پهن شد جاجیم سیاه فکر
و سرازیر شد سیاهی به یک قدم
تا اینجا، بر دلم
آه جارویی ساخته از نور و صدا می خواهم
تا یک نفس
به جادوی روشن اندام ات سفر کنم.
 
نسیم اضطرار منتشر است
و پرندگان انوار باران را می خوانند
از ستیغ کوه
تا اینجا یک قدم است
و نور شاید
آن رهایی سیلی باشد
که درختان را با خود خواهد برد.
 
آری
حریر رنگارنگ خیال می بایدم
که در آن صحرای سپید و صاف
بر قامت تو
حتی اگر شده
یک دم
نظر کنم.