چهارشنبه سوری


شب چهارشنبه شب، چهاردهم ماه
نیت کردم که بنشینم سر راه
نه نیت کن نه بنشین برسر راه
مرادت حاصل است امروز و فردا !


کیستی ؟ شادی
از کجا آمده ای؟ از عروسی
چه آورده ای؟ تندرستی
و در باز می شود ..

سنت های کهن ما هم ریشه در شادی داشته اند و هم در پس آن آروزی روزهای بهین بوده است. خیلی خوش حالم که هنوز این سنت پابرجاست و جوانان به مناسبت این شب دست افشانی و پای کوبی می کنند اما یک سوالی مطرح است و جای تعمق دارد که چرا چهارشنبه سوری که با بوته های آتش و قاشق زنی و فال گوشی برپا می شد اینک جوانان با انفجار بمب و خمپاره و حتا سوزاندن ماشین از رده خارج شده جشن می گیرند .. این گونه شادی کردن که مسیر دیگر آزاری به خود گرفته است و آشکارا جوانان از ترساندن مردم لذت می برند و سبب آزار پیرمردان و پیرزنان است و بیماران قلبی .. واقعا از کجا سرچشمه می گیرد؟
یک علت آن شاید بازتاب ممنوعیت آن باشد اما این تحولات ریشه هایی عمیق ترو جدی تر دارد و باید درباره اش نوشت و بررسی کرد. اینک به بهانه ی چهارشنبه سوری از شما می خواهم که نظر خود را بگویید و این که تغییرات از نظر شما از کجا سرچشمه می گیرد و آیا با آن موافق هستید؟
راستی با این هزینه چند خانوار محتاج را می توان یک وعده غذا داد؟

برای تو


هر زادنی به معنای مفارقت از کل و جدایی از ذات باری است، تجددی است آمیخته به درد و رنج. باید به کل بازگشت و این حجاب را از میان برداشت. «خدا شدن» یعنی: توسعه دادن به روح تا جایی که بتواند کل را در خود جای دهد.
..
انسان موجودی مستحکم و لایتغیر نیست بلکه تجربه و معبری است. پل باریک خطرناکی است بین طبیعت و فکر. حالتی و کیفیتی درونی انسان را به سوی معنویات و به سوی خدا می کشاند و از طرف دیگر نفسانی ترین اشتیاقات او را به جانب مادر، به جانب طبیعت بازمی گرداند: زندگی بین این دو قدرت با ترس و لرز بسیار در نوسان است.
..
هر تولدی به معنی جدایی از وحدت و کمال مطلق است. به معنی تحدید و جدایی از خدا و تحول و تکامل تازه ای است که کسی چندان روح خود را وسعت بخشد که فراخنای آن باز و قادر به در بر گرفتن و احاطه ی کمال و وحدت مطلق گردد. بودا و هر انسان بزرگ دیگر در این طریق ره سپرده اند، هر کدام بر حسب جسارت و دلیری خود، یکی دانسته و دیگری ندانسته قطعه ای از این راه را پیموده است.
مردم همه دو روح و دو طبع در نهاد خود دارند، در آن ها جنبه های خدایی و اهریمنی، پدرانه و مادرانه، قدرت خوشبخت بودن و نیروی رنج کشیدن به طریق خصمانه و مشوش در کنار یک دیگر و بر ضد یک دیگر، زندگی می کنند.
مردمی که زندگی آن ها خیلی بی قرار و متلاطم است، در لحظات خوشبختی خود این قدر به عوالم ناگفتنی زیبا و موثر راه می یابند که پرتو افشانی کوتاه و خیره کننده ی آن دیگران را هم متاثر و مسحور می نماید. تمام این اشخاص، افعال و آثارشان زندگی است آکنده از بدبختی که درد و رنج فراوان آن را پریشان کرده است...

وقتی جوان بودم هر کتابی را که می خوندم یاداشت برمی داشتم .. و حالا امروز به دلایلی و به خاطر دوستی عزیز یاد «گرگ بیابان» هرمان هسه افتادم . نوشته های بالا برگزیده هایی از این کتاب است و یادگار آن دورانِ یادداشت برداری ها..  به نظر من کتاب بسیار جذاب و دوست داشتنی است. حالا یکی نخونه و فحش ببنده به ما ! خوب کتاب خوندن یک جور به سلیقه ی شخصی بر می گردد .. فقط تو دلم می گم خدا کند هم سلیقه باشیم

سپندارمذ


سپندارمذ از دو جزء سپنت (مقدس) و آرمئیتی (فروتنی، فداکاری) است. در اوستا به معنی زمین و در پهلوی به «خرد کامل» ترجمه شده است.
سپندارمذ را به تعبیری دختر اهورا مزدا دانسته اند و روز پنجم هر ماه و ماه آخر سال به این نام است. او موظف است زمین را خرم و آبادان و پاک و بارور نگه دارد. به این جهت هرکس به کشت و کار و آبادانی بپردازد خوشنودی سپندارمذ را فرهم کرده است.(زود بروید و چند تا گل و درخت بکارید !). این فرشته بود که بر آرش شیوا تیر (کمان گیر) حاضر آمد و وی را امر کرد، برای تعیین مرز ایران و توران تیرو کمانی را برگزیند.
 حتما می خواهید بدونید علت این نوشته چیه؟
خوب همان روز زن است که به نوعی ما در ایران باستان داشته ایم و نه تنها یک روز بلکه ۱۲روز و یک ماه را به نام فرشته ای که زن است داریم و پاسش می داریم.
صبر کنید! نمی خواهم بگم کهنه پرستی و یا ایرانی بازی فقط یک هدف دارم و آن شناختن اسطوره های خودمون است.
و اما نظر شخصی من در مورد روز زن این است که اگز زن ها شکایت از نابرابری و .. دارند باید تلاش کنند. کماکان وضعیت زن را اگر بخواهیم بررسی کنیم بسیار به نسبت قدیم (در تمام نقاط دنیا) سیر تحولی داشته است که با تلاش خودشان و ظهور پدیده ی فمینیسم ایجاد شده است ولی باید این نکته را هم از نظر دور نداشت و آن تعصب و پیروی دو آتشه از هر ایدءولوژی است که سبب مرگ و بسته شدن آن نهضت می شود.
روز زن به تمامی ملت مبارک باد
راستی یک سوال که سخت منو به خودش مشغول کرده : مناسبت نام گذاری روز ۸مارس، روز زن را نمی دانم. شما می دونید؟
پ.ن       نوشته های بالا از فرهنگ اساطیر انتخاب شده است. 
پ. ن ۲.  کمی سبک تر شده ام و اومدم در دهانه ی غار ایستادم !

یادداشتی کاملا خصوصی


موقعی که شروع به نوشتن در وبلاگ کردم به خاطر پیشنهاد دوست بسیار عزیزم بود. و بعد هم کمی فکر کردم و این که می توان در دنیایی مجازی نوشت بی آن که نیازی داشته باشی اسمت را یدک بکشی و کسانی به خاطر شناخت از تو بیایند و تعریف کنند و یا این که بگویند مزخرفه. امکان خیلی خوبی است . و راستش یک جور اعتیاد هم می آورد و احساس مسئولیت نسبت به کسانی که می آیند و به خانه ی مجازیت سر می زنند، این که با وجود تمام مشغله ها بنویسی تا کسی نا امید نرود اما راستش الان در شرایطی هستم که ترجیح می دهم بروم به یک جایی که هیچ کس را نشناسم و از تمام وابستگی ها به دور باشم. می خواهم بروم . به غار تنهایی هام .. پس وظیفه خودم می دانم که از همه ی شما دوستان عزیزم تشکر کنم که با پیام هاتون منو تشویق به ادامه دادن راه می کردید. و همین جا هم از آدمیزاج و جن بوداده عذر بخواهم چون می خواستم کم کم لینک شون را اضافه کنم که دیگر خودم رفتنی ام. البته جن بوداده باید فعال تر می شد !
اما یک بار هم گفته بودم این جا یک خانه ی مشترک است حالا اگر نیمه زمینی دوست داشت بنویسد که کما کان این جا نو به نو (برابر با آپ تو دیت! چه طوره؟) خواهد شد.
همه تون را دوست دارم و مدتی که باهاتون بودم بسیار لذت بردم. اگر به شبکه دسترسی پیدا کردم حتما به خونه هاتون سر می زنم.
منم شدم یک مسافر کوچولو دیگر که بار سفر بسته ...
خدانگهدار